آموختم که خــــــــدا عشق است و عشــــــــق تنها خـــــــــداست

رفیق امام زمان (عج)

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
qkskxw0u2omgorwd837s.jpg


[FONT=arial,helvetica,sans-serif]آموختم که خداعشق است وعشق تنها خداست

آموختم که وقتی ناامید میشوم،


خدا با تمام عظمتش عاشقانه انتظارمی کشد

تا دوباره به رحمتش امیدوار شوم.

آموختم اگرتاکنون به آنچه خواستم نرسیدم،

خدا برایم بهترینش رادر نظرگرفته.

آموختم که زندگی سخت است ولی من از او سخت ترم ...
[/FONT]



 

غریب آشنا

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"




سخن گفتن با خداوند مانند صحبت کردن با یک دوست پشت تلفن است؛


ممکن است او را در طرف دیگر نبینیم، اما می دانیم که دارد گوش می دهد ...
 

غریب آشنا

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"


خدای من؛

دست و بالم از حرف خالی ست؛

هر چه هست، تویی؛

و تو حرف نداری ...

506141_zh6xyr1k.jpg
 

غریب آشنا

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"

دلم گرم خداوندیست که با دستانِ من؛

گندم برای یاکریمِ خانه می ریزد؛

چه بخشنده خدای عاشقی دارم؛

که می خواند مرا با آنکه می داند گنهکارم؛

دلم گرم است و می دانم؛

بدونِ لطف او تنهای تنهایم ...

- برایتان من خدا را آرزو دارم ...
 

غریب آشنا

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"

خدایا ببخشا گدایی راکه هرروز در خانه کریمی چون تورا میزند.گدایی که عاشق صاحبخانه است.گدایی که جز زشتی چیزی ندارد.


خدایا نردبان عشقت بلنداست وپای تاول زده ام خسته است خسته از سنگلاخ دنیا خسته از دویدن دویدن ونرسیدن.... اگرتو بخواهی با همین پاها تاآخرین نقطه آسمانهاین خواهم دوید.


خدایا گدایی تورا میخواند با چشمانی که جرات نگاه کردن به چشمانت را ندار هرروز درکوچه ی خاکی در انتظار توست تا پنجره را باز کنی


خدایا تن خاکیم لایق تونیست تا بگویم فدای تو چشمان کمسو وبارانی ام به اندازه ی دریای نگاهت نیست تا بگویم فدای تو شاید بهتر است بگویم دلم فدای تو هر چه میدانم آن نیز لایق تو
نیست........
 

غریب آشنا

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
9_15.jpg




وقتی به یک سلوک و آرامش خاص می رسی که

همه چیز را پائین بیاوری و فقط « خــدا » را اون بالا نگه داری
 

غریب آشنا

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"



ای رب من..!!


هنوز صدایی که با آن صدایت میکنم به اسمانت میرسد؟؟؟


ای رب من تنها کسی هستی که تنهایی هایم راپر میکنی


پس هنوز صدای خفته ام امیشنوی..


قول میدهم به شکرانه ی پذیرفتن دوباره ام بر تک تک
مرواریدهای دریایت بوسه زنم


بال های خم شده از غبار م را بساز


شاید ابر های اسمانت دلتنگم باشند....
 
بالا