خاطرات اعضای منجی دوازدهم

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"


سلام
من خاطرات زیادی از منجی دارم از اوایلی که با معرفی دوست عزیزم نازنین:x
که معرف حضور همتون هستن اومدم انجمن زیاد از محیط منجی خوشم نمیومد فک میکردم سردو بی روحه صمیمیت درش نیست وبعدها که کم کم بیشتر اومدم موندگار شدم وخیلی بیشتر از جاهای دیگه بهم ارامش میداد هر چند بچه ها رو زیاد نمیشناختم شادن ونازنین وآبشاروکم کم با بچه های دیگه دوست شدم یه بار اوایل با زینب بحث کردم تو چت باکس که با واسطه خوناشام که نمیدونم مهربون بود یا نه!:pقضیه رو فیصلش دادم به واسطه ایشون با خانم "من بود یا رها نمیدونم شایدم ابر":Dوبشری وبانو کیانای عزیزم آشنا شدم وبعدا ها...البته جناب منتظر:b-):هم یه پ خ اون موقع برای این بحث ما به من داده بودن ایشون از همون اولشم خیلی با ابهت به نظرم میاومدن وهنوزم ازشون ترس دارم:-ss:
علی آقا برام فرد جالبی بود ولی حس میکردم که از من خوشش نمیاد نمیدونم واقعیت داشت یا نه ولی هیچوقت پستای منو لایک نمیکرد:hear:
گمنام:x
رو فردی بد برام جلوه داده بودن نامردا خدا ازشون نگذره بعدا کم کم باهاش دوست شدم الان وقت خواب هم گمنام برام لالایی میخونه که خیلی هم بی ربط از انجمن نیست!
لالالالاگلم باشی
بزرگ بشی مدیرباشی
لالالالاگل پونه
مریم اومد در منجی
مدال دادیم خوشش اومد
بنش کردیم بدش اومد
خودش رفت و بچش اومد
لالالالاگل فندق
مریم رفته در صندوق
اسپم زده با کلی عکس
همین روزاست بشه بر عکس
لالالالاگل زیبا
مریم رفته شده فنا
لالالالاگل میخک
مریم بن شد مثل پیچک
لالالالا مریم لالا
مریم بن شد همین روزا
لالالالاگل گندم
برایت قصه میگویم
مریم خانم مدیر ما
چه زود رفتی از بین ما
لالالالاگل قالی
مریم رفته جایش خالی
لالالالاگل پسته
مریم خانم کمر بسته
کمر بسته با اسپمها
خدا خیرش بده حالا.....
اینم از گمنام
:xنازنین که قدمتی بس:Dطولانی از دوستی ما دارد:accuracy:
یه بار با جناب لاهوت:1:سر یه پست تو تاپیک یه بحث مفصل تو چت باکس داشتم:b-):
که دیگه همچین چیزی تو تاریخ تکرار نشه!
:p:D
ناجی رویادم نیست از کجا پیداش شد والان مثه پیچک به من چسبیده به هیچ وجه نمیشه از شرش خلاص شد!:pمگه اینکه زلزله فرجی بکنه=))
اوایل اسمم مریم ناز بود ودردسرهایی که براش کشیدم باعث شد اسممو تغیر بدم به 1v1@ry@1v1 که بعدا با سیل عظیم اعتراضات دوستان مواجه شدم ودوباره تغیر نام دادم به *مریم*
یه مدت با ارکاو باران وناجی یادمه تاپیکهایی رو با اسپمها رو هوا میبردیم اون موقع هنوز مدیر نبودم نمیدونستم سرطان اسپم هم هست بیچاره گمنام از دست ما تا مرز سرطان اسپم پیش رفته بود دکترا ازش قطع امید کردن تا اینکه من مدیر شدم
ولی جدای از این خاطره فک کنم باید یه داستان در مورد مریم ودردسرهاش براتون بنویسم و این قصه ادامه دارد..
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

سلام
من خاطرات زیادی از منجی دارم از اوایلی که با معرفی دوست عزیزم نازنین:x
که معرف حضور همتون هستن اومدم انجمن زیاد از محیط منجی خوشم نمیومد فک میکردم سردو بی روحه صمیمیت درش نیست وبعدها که کم کم بیشتر اومدم موندگار شدم وخیلی بیشتر از جاهای دیگه بهم ارامش میداد هر چند بچه ها رو زیاد نمیشناختم شادن ونازنین وآبشاروکم کم با بچه های دیگه دوست شدم یه بار اوایل با زینب بحث کردم تو چت باکس که با واسطه خوناشام که نمیدونم مهربون بود یا نه!:pقضیه رو فیصلش دادم به واسطه ایشون با خانم "من بود یا رها نمیدونم شایدم ابر":Dوبشری وبانو کیانای عزیزم آشنا شدم وبعدا ها...البته جناب منتظر:b-):هم یه پ خ اون موقع برای این بحث ما به من داده بودن ایشون از همون اولشم خیلی با ابهت به نظرم میاومدن وهنوزم ازشون ترس دارم:-ss:
علی آقا برام فرد جالبی بود ولی حس میکردم که از من خوشش نمیاد نمیدونم واقعیت داشت یا نه ولی هیچوقت پستای منو لایک نمیکرد:hear:
گمنام:x
رو فردی بد برام جلوه داده بودن نامردا خدا ازشون نگذره بعدا کم کم باهاش دوست شدم الان وقت خواب هم گمنام برام لالایی میخونه که خیلی هم بی ربط از انجمن نیست!
لالالالاگلم باشی
بزرگ بشی مدیرباشی
لالالالاگل پونه

مریم اومد در منجی
مدال دادیم خوشش اومد
بنش کردیم بدش اومد
خودش رفت و بچش اومد
لالالالاگل فندق

مریم رفته در صندوق
اسپم زده با کلی عکس
همین روزاست بشه بر عکس
لالالالاگل زیبا

مریم رفته شده فنا
لالالالاگل میخک

مریم بن شد مثل پیچک
لالالالا
مریم لالا
مریم بن شد همین روزا
لالالالاگل گندم
برایت قصه میگویم

مریم خانم مدیر ما
چه زود رفتی از بین ما
لالالالاگل قالی

مریم رفته جایش خالی
لالالالاگل پسته

مریم خانم کمر بسته
کمر بسته با اسپمها
خدا خیرش بده حالا.....

اینم از گمنام
:xنازنین که قدمتی بس:Dطولانی از دوستی ما دارد:accuracy:
یه بار با جناب لاهوت:1:سر یه پست تو تاپیک یه بحث مفصل تو چت باکس داشتم:b-):
که دیگه همچین چیزی تو تاریخ تکرار نشه!
:p:D
ناجی رویادم نیست از کجا پیداش شد والان مثه پیچک به من چسبیده به هیچ وجه نمیشه از شرش خلاص شد!:pمگه اینکه زلزله فرجی بکنه=))
اوایل اسمم مریم ناز بود ودردسرهایی که براش کشیدم باعث شد اسممو تغیر بدم به 1v1@ry@1v1 که بعدا با سیل عظیم اعتراضات دوستان مواجه شدم ودوباره تغیر نام دادم به *مریم*
یه مدت با ارکاو
باران وناجی یادمه تاپیکهایی رو با اسپمها رو هوا میبردیم اون موقع هنوز مدیر نبودم نمیدونستم سرطان اسپم هم هست بیچاره گمنام از دست ما تا مرز سرطان اسپم پیش رفته بود دکترا ازش قطع امید کردن تا اینکه من مدیر شدم
ولی جدای از این خاطره فک کنم باید یه داستان در مورد مریم ودردسرهاش براتون بنویسم و این قصه ادامه دارد..


سلام...

وااااااای مریم، اگه میدونستم شعر رو اینجا می نویسید بهتر می گفتم، ببخشید دیگه فی البداهه بود...علاوه بر اسپم، تریبون هم اضافه کنید بد نیست!!!
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
سلام
من قبل از منجی عضو کانون گفتگوی قرآنی بودم
برادر خوبم عرفان منجی رو بهم معرفی کردن و اومدم عضو شدم
اولی که عضو شدم فکر نمیکردم بیام و بمونم چون فرصت نمیکردم و چند روز یه بار میومدم
اولین کسی که توی لیست دوستام بود کربلایی اکرم بود
و جناب خوناشام هم اسمش برام جالب بود وپرسیدم چرا خوناشام این که ترسناکه :X_X::nervose:
دیگه توضیح دادن فهمیدم خیلی هم ترسناک نبوده :D
بعد از مدتی توی تاپیکها فعالیت میکردم از روحیه ی بچه ها خوشم اومد و موندگار شدم مخصوصا چت باکس و بحثهایی که داشتیم
تالار علمی آموزشی هنوز مدیر نداشت وتصمیم گرفتم مدیر اونجا بشم و فعال تر شدم
از حق نگذرم وجود داداش گل و عزیزم ادمیرال هم خیلی موثر بود
الان هم کمی مشغله شخصی دارن و زیاد نت نمیان ...

از وقتی با دعوت خودم عضو منجی شدن
همیشه دلسوزانه توصیه میکردن روی چه تاپیکایی برا تالار علمی بیشتر وقت بذارم

غم انگیزترن خاطره ی من وقتی بود مسافر برا مدتی نتونستن نت بیان خوشحالم دوباره تو جمعمون هستند :53:
مریم تو هم نمیدونم از کجا پیدات شد /:)اصن یه وضی اولش ازت فراری بودم :nervose:
بعدش دیدم بی آزاری :D
از همه دوستان خاطرات زیادی دارم و برا همه آرزوی موفقیت میکنم کلام طولانی میشه میذارم یه فرصت دیگه ...

 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
سلام...

وااااااای مریم، اگه میدونستم شعر رو اینجا می نویسید بهتر می گفتم، ببخشید دیگه فی البداهه بود...علاوه بر اسپم، تریبون هم اضافه کنید بد نیست!!!
عیبی نداره گمنام جان ولی هنوز دارم در مورد اون پیشنهاد اسمی که دادین فک میکنم ببینم چی میشه"عمرا بذارم"
دوستان بانو گمنام به بنده پیشنهاد دادن اسممو بذارم مجنون الاتریبون :43:آخه یکی نیست بگه من که دیگه بن شدم تو تریبون آزاد:^Oممنوع الاورود شدم:Dآخه من تاپیکامو کجا بزنم؟!:(:D

 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
سلام
من قبل از منجی عضو کانون گفتگوی قرآنی بودم
برادر خوبم عرفان منجی رو بهم معرفی کردن و اومدم عضو شدم
اولی که عضو شدم فکر نمیکردم بیام و بمونم چون فرصت نمیکردم و چند روز یه بار میومدم
اولین کسی که توی لیست دوستام بود کربلایی اکرم بود
و جناب خوناشام هم اسمش برام جالب بود وپرسیدم چرا خوناشام این که ترسناکه :X_X::nervose:
دیگه توضیح دادن فهمیدم خیلی هم ترسناک نبوده :D
بعد از مدتی توی تاپیکها فعالیت میکردم از روحیه ی بچه ها خوشم اومد و موندگار شدم مخصوصا چت باکس و بحثهایی که داشتیم
تالار علمی آموزشی هنوز مدیر نداشت وتصمیم گرفتم مدیر اونجا بشم و فعال تر شدم
از حق نگذرم وجود داداش گل و عزیزم ادمیرال هم خیلی موثر بود
الان هم کمی مشغله شخصی دارن و زیاد نت نمیان ...

از وقتی با دعوت خودم عضو منجی شدن
همیشه دلسوزانه توصیه میکردن روی چه تاپیکایی برا تالار علمی بیشتر وقت بذارم

غم انگیزترن خاطره ی من وقتی بود مسافر برا مدتی نتونستن نت بیان خوشحالم دوباره تو جمعمون هستند :53:
مریم تو هم نمیدونم از کجا پیدات شد /:)اصن یه وضی اولش ازت فراری بودم :nervose:
بعدش دیدم بی آزاری :D
از همه دوستان خاطرات زیادی دارم و برا همه آرزوی موفقیت میکنم کلام طولانی میشه میذارم یه فرصت دیگه ...

منو نازنین از تو لپ لپ در اورد انداختم تو شهر آرزوها که یه دفعه تو رو دیدم اولش ادم کوتوله بودم خاله ریزه و قاشق سحر امیز...ناجی مگه من چجوری بودم که میترسیدی وفراری بودی ازم؟واقعا که/:)
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
منو نازنین از تو لپ لپ در اورد انداختم تو شهر آرزوها که یه دفعه تو رو دیدم اولش ادم کوتوله بودم خاله ریزه و قاشق سحر امیز...ناجی مگه من چجوری بودم که میترسیدی وفراری بودی ازم؟واقعا که/:)
وای مریم برا خودت که توضیح دادم :X_X:همون خاله ریزه بهت میومد :D

خیلی هم فراری نبودم ولی فهمیدم شخصیت دوست داشتنی هستی :^O
نازنین هم از تاپیک جالبی که درباره اون قلعه تاریخی نوشته بود و حکایت خانومهای قلعه برای نجات جون اقایونشون :))
بعد اون حکایت جالب بیشتر شد ارتباطمون ...

 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
منو نازنین از تو لپ لپ در اورد انداختم تو شهر آرزوها که یه دفعه تو رو دیدم اولش ادم کوتوله بودم خاله ریزه و قاشق سحر امیز...ناجی مگه من چجوری بودم که میترسیدی وفراری بودی ازم؟واقعا که/:)

اتفاقا یه بند ه خدا رو که میدونی که کیه :b-): الان اینطوریه :40::hear:و اینطوری شده :a4:

بهم میگفت چرا مردم رو اغفال کردین که عضو بشه :p ولی خوب عمر انجمنیشون بهشون وفا نکرد و خیلی زود بار سفر رو بستن
:D35:

خودمونیم دوباره خودم و خودت میدونیم چی گفتم :p
 

زینب

کاربر حرفه ای
"بازنشسته"
سال 92
خاطرات شیرینی از انجمن ندارم
تلخ و گاهی خیلی سخت
ان شا الله سال 93 شیرن باشه در کنار دوستان گل:53:
 

آسمان

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"


سلام
من خاطرات زیادی از منجی دارم از اوایلی که با معرفی دوست عزیزم نازنین:x
که معرف حضور همتون هستن اومدم انجمن زیاد از محیط منجی خوشم نمیومد فک میکردم سردو بی روحه صمیمیت درش نیست وبعدها که کم کم بیشتر اومدم موندگار شدم وخیلی بیشتر از جاهای دیگه بهم ارامش میداد هر چند بچه ها رو زیاد نمیشناختم شادن ونازنین وآبشاروکم کم با بچه های دیگه دوست شدم یه بار اوایل با زینب بحث کردم تو چت باکس که با واسطه خوناشام که نمیدونم مهربون بود یا نه!:pقضیه رو فیصلش دادم به واسطه ایشون با خانم "من بود یا رها نمیدونم شایدم ابر":Dوبشری وبانو کیانای عزیزم آشنا شدم وبعدا ها...البته جناب منتظر:b-):هم یه پ خ اون موقع برای این بحث ما به من داده بودن ایشون از همون اولشم خیلی با ابهت به نظرم میاومدن وهنوزم ازشون ترس دارم:-ss:
علی آقا برام فرد جالبی بود ولی حس میکردم که از من خوشش نمیاد نمیدونم واقعیت داشت یا نه ولی هیچوقت پستای منو لایک نمیکرد:hear:
گمنام:x
رو فردی بد برام جلوه داده بودن نامردا خدا ازشون نگذره بعدا کم کم باهاش دوست شدم الان وقت خواب هم گمنام برام لالایی میخونه که خیلی هم بی ربط از انجمن نیست!
لالالالاگلم باشی
بزرگ بشی مدیرباشی
لالالالاگل پونه
مریم اومد در منجی
مدال دادیم خوشش اومد
بنش کردیم بدش اومد
خودش رفت و بچش اومد
لالالالاگل فندق
مریم رفته در صندوق
اسپم زده با کلی عکس
همین روزاست بشه بر عکس
لالالالاگل زیبا
مریم رفته شده فنا
لالالالاگل میخک
مریم بن شد مثل پیچک
لالالالا مریم لالا
مریم بن شد همین روزا
لالالالاگل گندم
برایت قصه میگویم
مریم خانم مدیر ما
چه زود رفتی از بین ما
لالالالاگل قالی
مریم رفته جایش خالی
لالالالاگل پسته
مریم خانم کمر بسته
کمر بسته با اسپمها
خدا خیرش بده حالا.....
اینم از گمنام
:xنازنین که قدمتی بس:Dطولانی از دوستی ما دارد:accuracy:
یه بار با جناب لاهوت:1:سر یه پست تو تاپیک یه بحث مفصل تو چت باکس داشتم:b-):
که دیگه همچین چیزی تو تاریخ تکرار نشه!
:p:D
ناجی رویادم نیست از کجا پیداش شد والان مثه پیچک به من چسبیده به هیچ وجه نمیشه از شرش خلاص شد!:pمگه اینکه زلزله فرجی بکنه=))
اوایل اسمم مریم ناز بود ودردسرهایی که براش کشیدم باعث شد اسممو تغیر بدم به 1v1@ry@1v1 که بعدا با سیل عظیم اعتراضات دوستان مواجه شدم ودوباره تغیر نام دادم به *مریم*
یه مدت با ارکاو باران وناجی یادمه تاپیکهایی رو با اسپمها رو هوا میبردیم اون موقع هنوز مدیر نبودم نمیدونستم سرطان اسپم هم هست بیچاره گمنام از دست ما تا مرز سرطان اسپم پیش رفته بود دکترا ازش قطع امید کردن تا اینکه من مدیر شدم
ولی جدای از این خاطره فک کنم باید یه داستان در مورد مریم ودردسرهاش براتون بنویسم و این قصه ادامه دارد..

سلام. منم که کشککککککککککککککککککککککککککککک/:)
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
اون موقع هنوز آسمان برافراشته نشده بوداصلا من نمیدونستم همچین موجود خارق العاده ای هم وجود داره:p
 
بالا