«من امپرياليستم پس هستم»بررسی روند چگونگی و قواعد ارتباط ایران با امریکا

فاطمة الزهرا

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
سخنرانی منتشر نشده استاد عباسی در باب مذاکره با امریکا:اثبات علمی لزوم ایستادگی ایران در برابر خواسته های آمریکا + نمودارها

در سال 1386 دكتر حسن عباسي در سخنرانی با عنوان «من امپرياليستم پس هستم» به بررسی روند چگونگی و قواعد ارتباط ایران با امریکا پرداخته است که تحلیل جامعی در خصوص برخی از سخنان مطرح شده داخلی و خارجی در باب تعاملات ایران و امریکا می باشد که در ادامه می آید .


دکتر عباسی در اين جلسه با اعتراض به تلقی برخی افراد درون حکومت که تصور میکنند اگر با آمریکا رابطه برقرار شود تمام مشکلات حل میشود، روند چگونگي ارتباط با آمريكا را اينگونه تحليل ميكند: فرضی که من در نظر گرفتم، مواجهة آمریکا با کشور شوروی است. اگر اینها رفتند به سمت بازخوانی فرضية توماس شیلینگ، در نظام دو قطبی، حتماً از این منظر روابط خودشان با ایران را، رابطه شوروی با آمریکا تعیین میکنند و از همان مدل برای نابودی ایران استفاده میکنند.

حتماً در تنظیم روابط بین دو کشور، پنلی که در جلوی موتورسیکلتها و یا اتومبیلها سرعت را میسنجند، مبتنی بر حروف الفبای یونانی چنین چیزی را در ذهن داشته باشید. از حرف آلفا تا حرف امگا. قاعده مرکز پیرامون را نیز گفتیم که نوک سوزن پرگار را بگذاریم و همه چیز را حول محور پرگار تعریف کنیم.

37811_260.jpg
در این تلقی آنچه در حال حاضر صورت میگیرد این است که آمریکا خودش را میگیرد نقطه کانونی و عقربه را با خودش تعریف میکند.

وضعیت اول را در سال 1930 براساس اندیشه آقای لنین اینگونه گرفت که آقای لنین گفت: تقابل بین مارکسیسم و کمونیسم با کپیتالیسم و نظام سرمایهداری یک تقابل قطعی و اجتناب ناپذیر است و نمیشود از آن اجتناب کرد و ما حتماً با یکدیگر جنگ میکنیم. با این فرض میگویند آقای لنین، وضعیت آلفا.

آمریکاییها از 1930 تا 1960 یعنی سی سال بعد گام دوم را تعریف کردند. در گام دوم فرضشان این بود که بیایند با خورشچف قطعی کنند. آقای خورشچف در سال 1960 گفت: شما در محلی زندگی میکنید که از قیافه این همسایهتان هم بدتان میآید، چارهای هم ندارید که بفروشید بروید جای دیگر. مجبورید تحملش کنید. ما در یک کره زمین زندگی میکنیم. این کره زمین کرة کوچکی است. نمیشود برویم در یک کره دیگر چون از آمریکا بدمان میآید.
 

فاطمة الزهرا

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
37812_856.jpg

با این فرض آقای خورشچف گفت ما باید با آمریکا به همزیستی مسالمتآمیز برسیم. تعداد زیادی کتاب در همان زمان چاپ شد تحت عنوان همزیستی مسالمتآمیز. اندیشه همزیستی مسالمت آمیز از وضعیت آلفا آمد به مرحله میو. یعنی گام وسط. اینجا نقطه مرکزی آمریکاست و آمریکا از جایش تکان نخورده است. آن که در این جا تغییر ماهیت داده نسبت به آمریکا، شوروی است.

37814_922.jpg


این حرف که منازعه آمریکا و شوروی، بین سوسیالیسم و مارکسیسم با کاپیتالیسم اجتناب ناپذیر است تبدیل شد به اینکه منازعه قهر آمیز اجتناب ناپذیر است اما میشود یک مدتی درگیر نشد. این حرف خورشچف بود. از زمان آقای خورشچف تا آقای گورباچف یک فاصله سی ساله است.

37820_593.jpg


آقای گورباچف آمد گفت: نه! ما میتوانیم با کاپیتالیسم سر منازعه نداشته باشیم. مارکسیسم با کاپیتالیسم میتواند آشتی کند. کلاس نویز و پروسترویکا را تعریف کرد و اصلاحات در نظام شوروی را در اقتصاد و سیاست شروع کرد و رفت به سمت لیبرالیسم و با پذیرش این فرض شوروی نابود شد.

یعنی رسید به مرحله اُمگا. پس لنین (آلفا)، خورشچف (ميو) و گورباچف (اُمگا).

37815_753.jpg

آمریکا امروز این قاعده را برای ایران تعریف کرده است. فرضش این است که تاکنون اندیشه، اندیشه آلفا بوده است. در این مرحله با دولت نهم باید برویم پای میز مذاکره و مرحلهای که دولت نهم نقش خورشچف و دولت خورشچف را ایفا کند و بگوییم با آمریکا به همزیستی مسالمت آمیز برسیم.

اگر زمانی در دوران اصلاحات این اتفاق صورت میگرفت انتقاداتی میشد ولي اگر این حرکت در دولت اصولگرا انجام شود به گونهای قبح آن شکسته میشود. خب حالا انواع گپ و فاصله در میشن و میژن در رابطه شوروی با آمریکا، همین سه تا وضعیت آلفا، میو و اُمگا در نسبت با ایران را ترسیم کنید. خط قاعده آمریکاست. صاف است. در گپ اول میبینید که لنینیسم موضعیت دارد و هر چه جلوتر میشود فاصله این گپها بیشتر میشود.

37816_218.jpg
در گپ دوم، خورشچف میآید این فاصله را که بیشتر میشده را پارالل میکند یعنی همزیستی مسالمتآمیز. مثل دو تا خط ریل راه آهن که همدیگر را قطع نمیکنند و از یکدیگر هم فاصله نمیگیرند.

37817_416.jpg
در حالت سوم در گپ کاهنده، آقای گورباچف آمد و این گپ را کاهش داد و نزدیک کرد و در مدل اُمگا نزدیکی ایجاد کرد. در هر سه حالت شما خط قاعده یعنی آمریکا را میبینید که صاف است. آن که باید انعطاف داشته باشد شوروی بود که انعطاف داشت و از بین رفت.

37818_595.jpg

وقتی ایران قلب جهان است و آمریکا مغز جهان. اینجا این آمریکاست که باید انعطاف داشته باشد چون خیلیها مرگ مغزی میشوند ولی هنوز قلبشان کار میکند. نسبت قلب و مغز اینجا اینگونه تعریف میشود.

در این مدل آن که باید ثابت باشد و دیگر انعطاف داشته باشد ایران است که باید ثابت باشد و آمریکا انعطاف داشته باشد. اگر ایستادگی صورت بگیرد در همین مواضعی که در چند سال اخیر مشاهده شده که آمریکا مدام عقبنشینی کرد، حتماً این روند عقبنشینیها و این روند فراز و فرودها رقم خواهد زد.

37819_771.jpg

امپریالیسم افول امپراطوری است. این امپراطوری امروز از حوزه امپریالیسم ارگانیکی و سنتی رفته به سمت امپریالیسم سایبر. با زبان انگلیسی، با دلار و یورو، با تسلط بر حوزههای انرژی، تقسیم جهان براساس ساختار کشورها. اما ما میتوانیم با خودباوری و خوداتکایی روبروی این بایستیم.
 
بالا