آیا خدا وجود دارد؟!...(قسمت دهم)...برهان صدیقین

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"

برهان صدیقین از برهانهای اثبات وجود خداست که با بهره گیری از مفهوم " اصالت وجود"، وجود خدا را اثبات میکند. در این برهان، تلاش فیلسوف بر آن است تا از مقدمات تجربی و حسی بهره نگرفته و تنها وجود خدا را با خود خدا و بدون واسطه اثبات کند. برهان صدیقین از راه معلول به علت نمی رسد و برای اثبات ذات خالق از مخلوق به عنوان واسطه ای در اثبات استفاده نمی شود.


اصطلاح "برهان صدیقین" را نخستین بار ابن سینا برای برهانی بکار برد که برای وجود خدا بیان کرده بود. ولی بعدها فیلسوفان دیگر صورت های کامل تری از آن ارائه کردند. هر کدام از فلاسفه اسلامی با توجه به رویکردی که در فلسفه خود داشته اند تقریر متفاوتی از این برهان ارائه کرده¬اند و این برهان به اشکال متفاوتی بیان شده است. ملاصدرا از کسانی است که با نقد برهان بوعلی معتقد است هرچند این برهان نزدیک به مشی و مرام صدیقین است ولی به معنای واقعی برهان صدیقین نیست.


«برهان بوعلی نزدیکترین برهان به برهان صدیقین است ولی... خود برهان صدیقین نیست. زیرا در برهان صدیقین ما نظر در حقیقت وجود است و حال آنکه در اینجا [برهان ابن سینا] نظر در مفهوم موجود است» [SUP]1[/SUP]


او خود صورت دقیق تری از این برهان را ارائه می کند و معتقد است هرچند که راهها به سوی خدا فراوان است ولی بعضی از این راهها محکم‏تر، بهتر و نورانی‏تر از بعض دیگر است. و محکمترین و بهترین برهان، برهانی است که حد وسط آن غیر از واجب نباشد، در این صورت راه با مقصد یکی خواهد بود، و آن راه صدیقین است که آنان از خود او بر خودش استشهاد می‏کنند و سپس از ذات بر صفات و از صفات بر افعال: «او لم یکف بربک انه علی کل شی‏ء شهید»[SUP]2[/SUP]
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
[h=2]تقریر ملاصدرا از برهان صدیقین [SUP]3[/SUP]

[/h]در این برهان ملا صدرا از حقیقت هستی و وجود به ضرورت و وجوب آن پی می‏برد. به نظر صدرا، وجود، حقیقتی خارجی، واحد و بسیط است. اختلاف میان افراد این حقیقت یا به کمال و نقص و شدّت و ضعف آنها و یا به امور زائد بر وجود می‏باشد، مانند اختلاف میان افراد مندرج تحت یک ماهیت نوعی. قویترین مراتب حقیقت وجود، همان وجودی است که وابسته به غیر خود نیست درحالیکه هر وجود ناقصی وابسته به غیر خود است.


پس وجود، بر دو قسم است:


1. وجودی که از غیر خود بی‏نیاز است: واجب الوجود یا همان حق تعالی

2. وجودی که نیازمند به غیر است: ماسوای حق تعالی


اما به بیان مفصل تر می توان این برهان را چنین بیان کرد:


مقدّمه اوّل: نخست همان فحوای "اصالت وجود" است. بنابر اصالت وجود، آن چه که تحقق دارد، حقیقت وجود است. همانطور که مفهوم وجود بدیهی است و نیازی به تعریف ندارد تحقق خارجی وجود هم بر همه کس معلوم و نیازی به اثبات ندارد، و هیچ انسان عاقلی چنین توهّمی نمی‏کند که جهان هستی هیچ در هیچ است.


مقدمه دوم: صدر المتالهین عقیده دارد که وجودهای خارجی چه قوی و چه ضعیف، چه علت و چه معلول همه مراتب یک حقیقت هستند که به آن تشکیک وجود می‏گویند.


مقدمه سوم: بساطت وجود: وجود، حقیقت‏بسیطی است که نه جزء دارد و نه جزء چیزی است، چون چیزی غیر از وجود نداریم.
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
[h=2]نتیجه [/h]بر اساس این مقدمات برهان صدیقین از نظر ملا صدرا چنین تقریر می‏شود:



مراتب وجود به استثنای عالیترین مرتبه آن که دارای کمال نامتناهی و بی نیازی و استقلال مطلق می‏باشد، عین ربط و وابستگی است; و اگر آن مرتبه اعلی تحقق نمی‏داشت، سایر مراتب هم تحقق نمی‏یافت; زیرا لازمه فرض تحقق سایر مراتب بدون تحقق عالیترین مرتبه وجود این است که مراتب مزبور مستقل و بی‏نیاز از آن باشند، در حالی که حیثیت وجودی آنها عین ربط و فقر و نیازمندی است. به عبارت دیگر اگر همه مراتب مادون که همه وابسته و عین ربط-اند به یک وجود مستقل و غنی منتهی نشوند لازم می‏آید که آن مراتب مادون نیز متحقق نشود، ولی چون موجودات وابسته وجود دارند باید وجود مستقل غنی نیز وجود داشته باشد;زیرا چگونه وجود ربط بدون مستقل تحقق پیدا می‏کند.


مرحوم حاجی سبزواری در حواشی خود بر اسفار می گوید:

«محکمترین و کوتاهترین تقریر برهان صدیقین آن است که بعد از اثبات اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت گفته شود که حقیقت وجود که همان واقعیت و عینیت است، حقیقت صرف و مرسله‏ای است که محال است عدم را بپذیرد زیرا هیچ مقابلی مقابل خود را نمی‏پذیرد.(یعنی وجود، مقابل خود را که عدم است نمی‏پذیرد و عدم مقابل خود را که وجود است نمی‏پذیرد. یا به عبارت دیگر: هیچ ضدی، ضد خود را نمی‏پذیرد). این حقیقت مرسل که ممتنع است عدم را بپذیرد واجب الوجود بالذات است، پس حقیقت وجود که مرسل، مطلق، و یا صرف است، واجب الوجود بالذات است و همین مطلوب ماست‏».
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
[h=2]علامه طباطبایی نیز در پاورقی اسفار می گوید : [SUP]5[/SUP]

[/h]واقعیت هستی، واقعیتی است که با آن سفسطه را رد می‏کنیم و می‏یابیم که هر موجود با شعوری ناگزیر از اثبات آن است. این واقعیت هستی، ذاتا زوال و رفع را نمی‏پذیرد. حتی فرض زوال و رفع آن مستلزم ثبوت و وضع آن است. (حتی اگر فرض کنیم واقعیت زایل شده است، در فرض بطلان و زوال هم او را تصدیق کرده‏ایم) و چون اصل واقعیت ذاتا عدم و بطلان را نمی‏پذیرد پس واجب الوجود بالذات است. پس واقعیتی که واجب الوجود بالذات است اثبات شد. و اشیایی که واقعیت دارند در هستی خود محتاج و قائم به واجب الوجود هستند.(یعنی وقتی در واقعیت اشیاء نظر می‏کنیم می‏بینیم یا سابقه زوال یا لاحقه زوال دارند و از اینجا می‏فهمیم که اینها واجب الوجود بالذات نیستند بلکه به واقعیت مطلق و واجب، قیام دارند) پس روشن شد که اصل وجود واجب الوجود بالذات، برای انسان ضروری است و براهینی که بر وجود او اقامه شده است در حقیقت منبهات هستند.

به طور خلاصه پذیرش اصل واقعیت در مقابل سفسطه امری بدیهی است چون همین که خواستیم واقعیت را اثبات کنیم معلوم می‏شود اندیشه‏ای و گوینده‏ای و شنونده‏ای است و اصل واقعیت زوال ناپذیر است. زیرا اگر این واقعیت در شرایطی و یا زمانی زوال پذیر است، یک زمان و یا شرایطی است که در آن موقع زوال پذیر می‏شود. پس از فرض زوال، ثبوت آن لازم می‏آید. در این حال زوالش مستحیل بالذات است و ثبات و تحقق آن ضرورت ازلیه می‏شود.





1- صدر المتالهین، الاسفارالاربعه، ج 6 ، ص 27
2- سوره فصلت، آیه 53
3- صدرالمتالهین در جاهای مختلف کتاب "الاسفار الاربعه" به این برهان می¬پردازد: از جمله در ج 1 ، ج 2 و ج 6
4- صدر المتالهین، الاسفارالاربعه ج 6، ص 16، پاورقی مرحوم حاجی سبزواری.
5- صدر المتالهین، الاسفار الاربعه، ج 6، ص 14، پاورقی علامه طباطبایی.


منبع:تبیان
 
بالا