*♥*•*♥* مطالب گوناگون ولی مختصر از امام زمان(عج) *♥*•*♥*

  • نویسنده موضوع 818
  • تاریخ شروع

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
دوازدهمين پيشواى معصوم، حضرت حجت بن الحسن المهدى، امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشريف - در نيمه شعبان سال 255 هجرى در شهر «سامراء» ديده به جهان گشود. (1)
او همنام پيامبر اسلام (م ح م د) و هم كنيه آن حضرت (ابوالقاسم) است. (2) ولى پيشوايان معصوم از ذكر نام اصلى او نهى فرموده اند. (3)

از جمله القاب آن حضرت، حجت، قائم، خلف صالح، صاحب الزمان (4)، بقية الله است (5) و مشهورترين آنها «مهدى» مى باشد. (6)

پدرش، پيشواى يازدهم حضرت امام حسن عسكرى - عليه السلام - و مادرش، بانوى گرامى «نرجس است كه بنام «ريحانه»، «سوسن» و «صقيل» نيز از او ياد شده است. (8) ميزان فضيلت و معنويست نرجس خاتون تا آن حد، والا بود كه «حكيمه» خواهر امام هادى - عليه السلام - كه خود از بانون عاليقدر خاندان امامت بود، او را سرآمد و سرور خاندان خويش، و خود را خدمتگزار او مى ناميد. (9)

حضرت مهدى دو دوره غيبت داشت: يكى كوتاه مدّت (غيبت صغرى) و ديگرى دراز مدّت (غيبت كبرى). اولى، از هنگام تولد تا پايان دوران نيابت خاصّه ادامه داشته و دومى، با پايان دوره نخست آغاز شد و تا هنگام ظهور و قيام آن حضرت طول خواهد كشيد. (10)
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
تولد حضرت مهدى(عج) از ديدگاه علماى اهل سنت؛

چنانكه در صفحات آينده توضيح خواهيم داد، اعتقاد به موضوع مهدويت اختصاص به شيعه ندارد، بلكه بر اساس روايات فراوانى كه از پيامبر اكرم - صل الله علیه و آله و سلم - رسيده، علماى اهل سنت نيز اين موضوع را قبول دارند. منتها آنان نوعاً تولد حضرت مهدى را انكار مى كنند و مى گويند: شخصيتى كه پيامبر اسلام از قيام او (پس از غيبت) خبر داده، هنوز متولد نشده است و در آينده تولد خواهد يافت! (11)

با اين حال تعداد قابل توجهى از مورخان و محدّثان اهل سنت، تولد آن حضرت را در كتب خود ذكر كرده و آن را يك واقعيت دانسته اند. بعضى از پژوهشگران بيش از صد نفر از آنان را معرفى كرده اند. (12)
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
ديدار حضرت مهدی(عج)؛

چنانكه در سيره امام حسن عسكرى - عليه السلام - بتفصيل نگاشتيم، از آنجا كه حكومت ستمگر عباسى، به منظور دستابى به فرزند آن حضرت و كشتن او، خانه امام را سخت تحت كنترل و مراقبت قرار داده بود، تولد حضرت مهدى - عليه السلام - بر اساس طرح دقيق و منظمى كه پيشاپيش، از سوى امام در اين مورد ريخته شده بود، كاملاً به صورت مخفى و دور از چشم مردم (و حتى شيعيان) صورت گرفت.

مستندترين گزارش در اين زمينه، از طرف «حكيمه» عمه حضرت عسكرى - عليه السلام - رسيده كه از نزديك شاهد تولد حضرت مهدى - عليه السلام - بوده است. اما بايد توجه داشت كه اين پنهانكارى به آن معنا نيست كه بعدها يعنى در مدت 5 - 6 سال آغاز عمر او، كه امام يازدهم در حال حيات بود، كسى آن بزرگوار را نديده بود، بلكه - چنانكه يك نمونه از آن را در زندگانى حضرت عسكرى نوشتيم - افراد خاصى از شيعيان در فرصتهاى مناسب و گوناگون به ديدار آن حضرت نائل مى شدند تا به تولد و وجود وى يقين حاصل كنند و در موقع لزوم به شيعيان ديگر اطلاع دهند.

دانشمندان ما جريان اين ديدارها را به صورت گسترده گزارش كرده اند (13)، ولى شايد مهمترين آنها ديدار چهل تن از اصحاب امام عسكرى - عليه السلام - با آن حضرت باشد كه تفصيل آن بدين قرار بوده است:

«حسن بن ايوب بن نوح» (14) مى گويد:
ما براى پرسش درباره امام بعدى، به محضر امام عسكرى - عليه السلام - رفتيم. در مجلس آن حضرت چهل نفر حضور داشتند. عثمان بن سعيد عَمْرى (يكى از وكلاى بعدى امام زمان) بپا خاست و عرض كرد: مى خواهم از موضوعى سؤال كنم كه درباره آن از من داناترى.

امام فرمود: بنشين. عثمان با ناراحتى خواست از مجلس خارج شود. حضرت فرمود: هيچ كس از مجلس بيرون نرود. كسى بيرون نرفت و مدتى گذشت. در اين هنگام، امام، عثمان را صدا كرد. او بپا خاست. حضرت فرمود: مى خواهيد به شما بگويم كه براى چه به اينجا آمده ايد؟ همه گفتند: بفرماييد. فرمود: براى اين به اينجا آمده ايد كه از حجت و امام پس از من بپرسيد. گفتند: بلى. در اين هنگام پسرى نورانى همچون پاره ماه كه شبيه ترين مردم به امام عسكرى - عليه السلام - بود، وارد مجلس شد. حضرت با اشاره به او فرمود:

«اين، امام شما بعد از من و جانشين من در ميان شما است. فرمان او را اطاعت كنيد و پس از من اختلاف نكنيد كه در اين صورت هلاك مى شويد و دينتان تباه مى گردد...» (15).
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
علل سياسى - اجتماعى غيبت

شكى نيست كه رهبرى پيشوايان الهى به منظور هدايت مردم به سر منزل كمال مطلوب است و اين امر در صورتى ميّسر است كه آنها آمادگى بهره بردارى از اين هدايت الهى را داشته باشند. اگر چنين زمينه مساعدى در مردم وجود نداشته باشد، حضور پيشوايان آسمانى در بين مردم ثمرى نخواهد داشت.

متأسفانه فشارها و تضييقاتى كه بويژه از زمان امام جواد - عليه السلام - به بعد بر امامان وارد شد، و محدوديتهاى فوق العاده اى كه برقرار گرديد - به طورى كه فعاليتهاى امام يازدهم و دوازدهم را به حداقل رسانيد - نشان داد كه زمينه مساعد جهت بهره مندى از هدايتها و راهبريهاى امامان در جامعه (در حدّ نصاب لازم) وجود ندارد. ازينرو حكمت الهى اقتضا كرد كه پيشواى دوازدهم، بتفصيلى كه خواهيم گفت، غيبت اختيار كند تا موقعى كه آمادگى لازم در جامعه به وجود آيد.

البته همه اسرار غيبت بر ما روشن نيست ولى شايد نكته اى كه گفتيم رمز اساسى غيبت باشد. در روايات ما، در زمينه علل و اسباب غيبت، روى سه موضوع تكيه شده است:

الف - آزمايش مردم

چنانكه مى دانيم يكى از سنتهاى ثابت الهى، آزمايش بندگان و انتخاب صالحان و گزينش پاكان است. صحنه زندگى همواره صحنه آزمايش است تا بندگان از اين راه در پرتو ايمان و صبر و تسليم خويش در پيروى از اوامر خداوند تربيت يافته و به كمال برسند و استعدادهاى نهفته آنان شكوفا گردد.

در اثر غيبت حضرت مهدى، مردم آزمايش مى شوند: گروهى كه ايمان استوارى ندارند، باطنشان ظاهر مى شود و دستخوش شك و ترديد مى گردند و كسانى كه ايمان در اعماق قلبشان ريشه دوانده است، به سبب انتظار ظهور آن حضرت و ايستادگى در برابر شدائد، پخته تر و شايسته تر مى گردند و به درجات بلندى از اجرا و پاداش الهى نائل مى گردند.

امام موسى بن جعفر - عليه السلام - فرمود: هنگامى كه پنجمين فرزندم غايب شد، مواظب دين خود باشيد، مبادا كسى شما را از دين خارج كند. او ناگزير غيبتى خواهد داشت، به طورى كه گروهى از مؤمنان از عقيده خويش بر مى گردند. خداوند به وسيله غيبت، بندگان خويش را آزمايش مى كند...(16)

از سخنان پيشوايان اسلام بر مى آيد كه آزمايش به وسيله غيبت حضرت مهدى، از سخت ترين آزمايشهاى الهى است (17). و اين سختى از دو جهت است:

1 - از جهت اصل غيبت، كه چون بسيار طولانى مى شود بسيارى از مردم دستخوش شك و ترديد مى گردند. برخى در اصل تولد و برخى ديگر در دوام عمر آن حضرت شك مى كنند و جز افراد آزموده و مخلص و داراى شناخت عميق، كسى بر ايمان و عقيده به امامت آن حضرت باقى نمى ماند. پيامبر اسلام - صل الله علیه و آله و سلم - ضمن حديث مفصلى مى فرمايد: مهدى از ديده شيعيان و پيروانش غايب مى شود و جز كسانى كه خداوند دلهاى آنان را جهت ايمان، شايسته قرار داده، در اعتقاد به امامت او استوار نمى مانند (18).

2 - از نظر سختيها و فشارها و پيشامدهاى ناگوار كه در دوران غيبت رخ مى دهد و مردم را دگرگون مى سازد، به طورى كه حفظ ايمان و استقامت در دين، كارى سخت دشوار مى گردد و ايمان مردم در معرض مخاطرات شديد قرار مى گيرد. (19)

ب - حفظ جان امام(عج)

خداوند، به وسيله غيبت، امام دوازدهم را از قتل حفظ كرده است، زيرا اگر آن حضرت از همان آغاز زندگى در ميان مردم ظاهر مى شد، او را مى كشتند (چنانكه تفصيل آن را نوشتيم). بر اين اساس اگر پيش از موعد مناسب نيز ظاهر شود، باز جان او به خطر مى افتد و به انجام مأموريت الهى و اهداف بلند اصلاحى خود موفق نمى گردد.
«زراره»، يكى از ياران امام صادق - عليه السلام - مى گويد: امام صادق - عليه السلام - فرمود: امام منتظر، پيش از قيام خويش مدّتى از چشمها غايت خواهد شد.
عرض كردم: چرا؟
فرمود: بر جان خويش بيمناك خواهد بود .(20)

ج - آزادى از يوغ بيعت با طاغوتهاى زمان

پيشواى دوازدهم، هيچ رژيمى را، حتى از روى تقيه، به رسميّت نشناخته و نمى شناسد. او مأمور به تقيه از هيچ حاكم و سلطانى نيست و تحت حكومت و سلطنت هيچ ستمگرى در نيامده و در نخواهد آمد، چرا كه مطابق وظيفه خود عمل مى كند و دين خدا را به طور كامل و بى هيچ پرده پوشى و بيم و ملاحظه اى اجرا مى كند. بنابراين جاى هيچ عهد و ميثاق و بيعت با كسى و مراعات و ملاحظه نسبت به ديگران باقى نمى ماند.

«حسن بن فضّال» مى گويد: امام هشتم فرمود: گويى شيعيانم را مى بينم كه هنگام مرگ سومين فرزندم (امام حسن عسكرى) در جستجوى امام خود، همه جا را مى گردند اما او را نمى يابند.
عرض كردم: چرا غايب مى شود؟
فرمود: براى اينكه وقتى با شمشير قيام مى كند، بيعت كسى در گردن وى نباشد. (21)
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
غيبت صغرى و كبرى؛

چنانكه گفتيم، غيبت امام مهدى به دو دوره تقسيم مى شود: «غيبت صغرى» و «غيبت كبرى».

غيبت صغرى از سال 260 هجرى (سال شهادت امام يازدهم) تا سال 329 (سال در گذشت آخرين نايب خاص امام) يعنى حدود 69 سال بود. (22) در دوران غيبت صغرى، ارتباط شيعيان با امام بكلى قطع نبود و آنان، به گونه اى خاص و محدود، با امام ارتباط داشتند.

توضيح آنكه: در طول اين مدّت، افراد مشخصى (كه ذكرشان خواهد آمد) به عنوان «نايب خاص» با حضرت در تماس بودند و شيعيان مى توانستند به وسيله آنان مسائل و مشكلات خويش را به عرض امام برسانند و توسط آنان پاسخ دريافت دارند و حتى گاه به ديدار امام نائل شوند. ازينرو مى توان گفت در اين مدّت، امام، هم غايب بود و هم نبود.

اين دوره را مى توان دوران آماده سازى شيعيان براى غيبت كبرى دانست كه طى آن، ارتباط شيعيان با امام، حتى در همين حد نيز قطع شد و مسلمانان موظف شدند در امور خود به نايبان عام آن حضرت، يعنى فقهاى واجد شرائط و آشنايان به احكام اسلام، رجوع كنند.

اگر غيبت كبرى يكباره و ناگهان رخ مى داد، ممكن بود موجب انحراف افكار شود و ذهنها آماده پذيرش آن نباشد. اما گذشته از زمينه سازيهاى مدبرانه امامان پيشين، در طول غيبت صغرى، بتدريج ذهنها آماده شد و بعد، مرحله غيبت كامل آغاز گرديد. همچنين امكان ارتباط نايبان خاص با امام در دوران غيبت صغرى، و نيز شرفيابى برخى از شيعيان به محضر آن حضرت در اين دوره، مسئله ولادت و حيات آن حضرت را بيشتر تثبيت كرد. (23)

با سپرى شدن دوره غيبت صغرى، غيبت كبرى و دراز مدّت امام آغاز گرديد كه تاكنون نيز ادامه دارد و پس از اين نيز تا زمانى كه خداوند اذن ظهور و قيام به آن حضرت بدهد، ادامه خواهد داشت.

غيبت دو گانه امام دوازدهم، سالها پيش از تولد او توسط امامان قبلى، پيشگويى شده و از همان زمان توسط راويان و محدثان، حفظ و نقل و در كتابهاى حديث ضبط شده است كه به عنوان نمونه به نقل چند حديث در اين زمينه اكتفا مى كنيم:

1 - امير مؤمنان - عليه السلام - فرمود:
(امام) غايب ما، دو غيبت خواهد داشت كه يكى طولانى تر از ديگرى خواهد بود. در دوران غيبت او، تنها كسانى در اعتقاد به امامتش پايدار مى مانند كه داراى يقينى استوار و معرفتى كامل باشند. (24)

2 - امام باقر - عليه السلام - فرمود:
(امام) قائم دو غيبت خواهد داشت كه در يكى از آن دو: خواهند گفت: او مرده است...(25)

3 - ابوبصير مى گويد، به امام صادق - عليه السلام - عرض كردم: امام باقر مى فرمود: قائم آل محمد - صل الله علیه و آله و سلم - دو غيبت خواهد داشت كه يكى طولانى تر از ديگرى خواهد بود.
امام صادق - عليه السلام - فرمود: بلى، چنين است...(26)

4 - حضرت صادق - عليه السلام - فرمود:
امام قائم دو غيبت خواهد داشت: يكى كوتاه مدّت و ديگرى دراز مدّت...(27)
سير تاريخ، صحت اين پيشگوييها را تأييد كرد و همچنانكه پيشوايان قبلى فرموده بودند، غيبتهاى دو گانه امام عينيّت يافت.
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
نُوّاب خاص (28)

نايبان خاص حضرت مهدى در دوران غيبت صغرى، چهار تن از اصحاب با سابقه امامان پيشين و از علماى پارسا و بزرگ شيعه بودند كه «نوّاب اربعه» ناميده شده اند. اينان به ترتيب زمانى عبارت بودند از:

1 - ابو عَمْرو عثمان بن سعيد عَمْرى،
2 - ابو جعفر محمد بن عثمان بن سعيد عَمْرى،
3 - ابوالقاسم حسين بن روح نوبختى،
4 - ابو الحسن على بن محمد سَمَرى.


البته امام زمان - عليه السلام - وكلاى ديگرى نيز در مناطق مختلف مانند: بغداد، كوفه، اهواز، همدان، قم، رى آذربايجان، نيشابور و... داشت كه يا به وسيله اين چهار نفر، كه در رأس سلسله مراتب وكلاى امام قرار داشتند، امور مردم را به عرض حضرت مى رساندند (29) و از سوى امام در مورد آنان «توقيع» هايى (30) صادر مى شده است. (31) و يا - آن گونه كه بعضى از محققان احتمال داده اند - سفارت و وكالت اين چهار نفر، وكالتى عامّ و مطلق بوده ولى ديگران در موارد خاصى وكالت و نيابت داشته اند (32). مانند:
محمد بن جعفر اسدى، احمد بن اسحاق اشعرى قمى، ابراهيم بن محمد همدانى، احمد بن حمزْ بن اليسع (33)، محمد بن ابراهيم بن مهزيار (34)، حاجز بن يزيد، محمد بن صالح (35)، ابو هاشم داود بن قاسم جعفرى، محمد بن على بن بلال، عمر اهوازى، و ابو محمد و جنائى (36).

1 - ابو عَمرو عثمان بن سعيد عَمرى

عثمان بن سعيد از قبيله بنى اسد بود و به مناسبت سكونت در شهر سامرّأ، «عسكرى» نيز ناميده مى شد. در محافل شيعه از او به نام «سمّان» (= روغن فروش) ياد مى شد، زيرا به منظور استتار فعاليتهاى سياسى، روغن فروشى مى كرد و اموال متعلق به امام را، كه شيعيان به وى تحويل مى دادند، در ظرفهاى روغن قرار داده به محضر امام عسكرى مى رساند. (37)او مورد اعتماد و احترام عموم شيعيان بود. (38) گفتنى است كه عثمان بن سعيد قبلاً نيز از وكلا و ياران مورد اعتماد حضرت هادى و حضرت عسكرى - عليهما السلام - بوده است. «احمد بن اسحاق» كه خود از بزرگان شيعه مى باشد، مى گويد:

روزى به محضر امام هادى رسيدم و عرض كردم: من گاهى غايب و گاهى (در اينجا) حاضر و وقتى هم كه حاضرم هميشه نمى توانم به حضر شما برسم. سخن چه كسى را بپذيرم و از چه كسى فرمان ببرم؟
امام فرمود: «اين ابو عَمْرو (عثمان بن سعيد عَمْرى)، فردى امين و مورد اطمينان من است، آنچه به شما بگويد، از جانب من مى گويد و آنچه به شما برساند، از طرف من مى رساند».

احمد بن اسحاق مى گويد: پس از رحلت امام هادى - عليه السلام - روزى به حضور امام عسكرى - عليه السلام - شرفياب شدم و همان سؤال را تكرار كردم.
حضرت مانند پدرش فرمود: اين ابو عَمْرو مورد اعتماد و اطمينان امام پيشين، و نيز طرف اطمينان من در زندگى و پس از مرگ من است. آنچه به شما بگويد از جانب من مى گويد و آنچه به شما برساند از طرف من مى رساند. (39)

پس از رحلت امام عسكرى، مراسم تغسيل و تكفين و خاكسپارى آن حضرت را، در ظاهر، عثمان بن سعدى انجام داد.(40) نيز همو بود كه روزى در حضور جمعى از شيعيان به فرمان امام عسكرى - عليه السلام - و به نمايندگى از طرف آن حضرت، اموالى را كه گروهى از شيعيان يمن اورده بودند، از آنان تحويل گرفت و امام در برابر اظهارات حاضران مبنى بر اينكه با اين اقدام حضرت، اعتماد و احترامشان نسبت به عثمان بن سعيد افزايش يافته است، فرمود: گواه باشيد كه عثمان بن سعيد وكيل من است، و پسرش محمد نيز، وكيل پسرم مهدى خواهد بود. (41) همچنين، در پايان ديدار چهل نفر از شيعيان با حضرت مهدى كه شرح آن در اوائل اين بخش گذشت - حضرت خطاب به حاضران فرمود:

آنچه عثمان (بن سعيد) مى گويد، از او بپذيريد، مطيع فرمان او باشيد، سخنان او را بپذيريد، او نماينده امام شماست و اختيار با اوست. (42)
تاريخ وفات عثمان بن سعيد روشن نيست. برخى احتمال داده اند او بين سالهاى 260 - 267 در گذشته باشد و برخى ديگر فوت او را در سال 280 دانسته اند. (43)

2 - محمد بن عثمان بن سعيد عَمْرى

محمد بن عثمان نيز همچون پدر، از بزرگان شيعه و از نظر تقوا و عدالت و بزرگوارى مورد قبول و احترام شيعيان (44) و از ياران مورد اعتماد امام عسكرى - عليه السلام - بود، چنانكه حضرت در پاسخ شؤال «احمد بن اسحاق» كه به چه كسى مراجعه كند؟ فرمود: عَمْرى (عثمان بن سعيد)، و پسرش، هر دو، امين و مورد اعتماد هستند، آنچه به تو برسانند، از جانب من مى رسانند، و آنچه به تو بگويند از طرف من مى گويند. سخنان آنان را بشنو از آنان پيروى كن، زيرا اين دو تن مورد اعتماد و امين منند. (45)
پس از درگذشت عثمان، از جانب امام غايب توقيعى مبنى بر تسليت وفات او و اعلام نيابت فرزندش «محمد» صادر شد. (46)

«عبد الله بن جعفر حِمْيَرى» مى گويد: وقتى كه عثمان بن سعيد در گذشت، نامه اى با هما خطى كه قبلاً امام با آن با ما مكاتبه مى كرد، براى ما آمد كه در آن ابو جعفر (محمد بن عثمان بن سعيد) به جاى پدر منصوب شده بود. (47)

همچنين اما، ضمن توقيعى در پاسخ سؤالات «اسحاق بن يعقوب»، چنين نوشت: خداوند از عثمان بن سعيد و پدرش، كه قبلاً مى زيست، راضى و خشنود باشد. او مورد وثوق و اعتماد من، و نوشته او نوشته من است (48).

ابو جعفر تأليفاتى در فقه داشته است كه پس از وفاتش، به دست حسين بن روح، سومين نايب امام (و يا به دست ابو الحسن سمرى، نايب چهارم) رسيده است. (49)
محمد بن عثمان، حدود چهل سال عهده دار سفارت و وكالت امام زمان بود و در طول اين مدّت، وكلاى محلّى و منطقه اى را سازماندهى و بر فعاليتشان نظارت مى كرد و به اداره امور شيعيان اشتغال داشت. توقيع هاى متعددى از ناحيه امام صادر، و توسط او به ديگران رسيد. او سرانجام در سال 304 يا 305 درگذشت. (50)
او پيش از مرگ، از تاريخ وفات خود خبر داد، و دقيقاً در همان تاريخى كه گفته بود، در گذشت. (51)

3 - ابو القاسم حسين بن روح نوبختى

در روزهاى آخر عمر ابو جعفر، گروهى از بزرگان شيعه نزد او رفتند. او گفت: چنانچه از دنيا رفتم، به امر امام، جنشين من و نايب امام «ابو القاسم حسين بن روح نوبختى» خواهد بود. به او مراجعه كنيد و در كارهايتان به او اعتماد نماييد. (52)

حسين بن روح، از دستياران نزديك نايب دوم بود و عَمرى از مدتها پيش، براى تثبيت امر نيابت او زمينه سازى مى كرد و شيعيان را جهت تحويل اموال، به او ارجاع مى داد و او، رابط بين عثمان بن سعيد و شيعيان بود. (53)

حسين بن روح، كتابى در فقه شيعه به نام «التأديب» تأليف كرده بود. آن را جهت اظهار نظر، نزد فقهاى قم فرستاد. آنان پس از بررسى، در پاسخ نوشتند، جز در يك مسئله، همگى مطابق فتاواى فقهاى شيعه است. (54) بعضى از معاصرين او، عقل و هوش و درايت وى را تحسين كرده و مى گفتند: به تصديق موافق و مخالف، حسين بن روح از عاقلترين مردم روزگار است. (55) نوبختى در دوران حكومت «مقتدر»، خليفه عباسى، به خدت پنج سال به زندان افتاد و در سال 317 آزاد شد. (56) و سرانجام، بعد از بيست و يك سال فعاليّت و سفارت، در سال 326 چشم از جهان فرو بست. (57)

4 - ابو الحسن على بن محمد سَمَرى (58)

به فرمان امام عصر (59) وبا وصيت و معرفى نوبختى، پس از حسين بن روح، على بن محمد سمرى منصب نيابت خاص و اداره امور شيعيان را عهده دار گرديد. (60)
سمرى از اصحاب و ياران امام عسكرى - عليه السلام - بوده است. (61) او تا سال 329 كه ديده از جهان فرو بست، مسئوليت نيابت و وكالت خاص را به عهده داشت. چند روز پيش از وفات او توقيعى از ناحيه امام به اين مضمون خطاب به وى صادر شد:

اى على بن محمد سمرى! خداوند در سوك فقدان تو پاداشى بزرگ به برادرانت عطا كند. تو تا شش روز ديگر از دنيا خواهى رفت. كارهايت را مرتب كن و هيچ كس را به جانشينى خويش مگمار. دوران غيبت كامل فرا رسيده است و من جز با اجازه خداوند متعال ظهور نخواهم كرد و ظهور من پس از گذشت مدتى طولانى و قساوت دلها و پر شدن زمين ازستم خواهد بود. افرادى نزد شيعيان من مدّعى مشاهده من (ارتباط با من به عنوان نايب خاص) خواهند شد. آگاه باشيد كه هر كس پيش از خروج «سفيانى» و «صيحه آسمانى» (62) چنين ادعايى بكند، دروغگو و افترا زننده است و هيچ حركت و نيرويى جز به خداوند عظيم نيست. (63)

در ششمين روز پس از صدور توقيع، ابو الحسن سمرى از دنيا رفت. (64) پيش از مرگش از وى پرسيدند: نايب بعد از تو كيست؟ پاسخ داد: اجازه ندارم كسى را معرفى كنم. (65)

با در گذشت ابو الحسن سمرى دوره جديدى در تاريخ شيعه آغاز گرديد كه به دوران غيبت كبرى معروف است و ما در صفحات آينده پيرامون آن بحث خواهيم كرد.
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
وظايف و فعاليتهاى اساسى نوّاب خاص

انتخاب نواب خاص از سوى امام دوزدهم، در واقع ادامه و توسعه فعاليت شبكه ارتباطى «وكالت» بود كه گفتيم از زمان پيشواى نهم به صورت فعّال در آمده، و در زمان امام هادى و امام عسكرى - عليهما السلام - گسترش چشمگيرى يافته بود، و اينك در زمان امام قائم به اوج رسيده بود. وظايف و فعاليتهاى اساسى نوّاب خاص را مى توان در چند مورد زير خلاصه كرد:

الف - پنهان داشتن نام و مكان امام

گرچه امكارؤيت حضرت مهدى - عجل الله تعالى فرجه الشريف - در دوران غيبت صغرى براى نوّاب خاص و برخى از شيعيان وجود داشت و گهگاه ديدارهايى صورت مى گرفت (66) امّا به دليل مشكلات سياسى، هر يك از نواب اربعه در زمان خود موظف بودند از بردن نام حضرت و افشاى محل او در سطح عمومى خوددارى ورزند. زيرا در غير اين صورت، جان امام از سوى حكومت وقت به خطر مى افتاد. اين سياست استتار و پنهانكارى، دقيقاً بر اساس دستور و راهنمايى خود امام صورت مى گرفت. چنانكه روزى ابتدأاً و بدون اينكه سؤالى از حضرت در اين باره شده باشد، توقيعى به اين مضمون خطاب به محمد بن عثمان (سفير دوم) صادر شد:

كسانى كه از اسم (من) مى پرسند، بايد بدانند اگر سكوت كنندبهشت، و اگر حرفى بزنند جهنم (در انتظار آنان) است. چه، اينان اگر بر اسم واقف شوند، آن را فاش مى سازند و اگر از مكان آگاه شوند، آن را نشان مى دهند. (67)

همچنين روزى عبيد الله بن جعفر حميرى و احمد بن اسحق اشعرى، كه هر دو از بزرگان اصحاب امامان و از شيعيان برجسته و صميمى بودند، در ديدارى كه با عثمان بن سعيد (سفير اوّل) داشتند از وى پرسيدند: آيا جانشين امام عسكرى - عليه السلام - را ديده است؟ وى پاسخ مثبت داد. از نام آن حضرت پرسش كردند، وى از گفتن آن خوددارى كرد و گفت:

بر شما حرام است كه در اين باره پرسش كنيد، و من اين سخن را از پيش خود نمى گويم - چه اختيارى ندارم كه حلالى را حرام يا حرامى را حلال كنم - بلكه اين، به دستور خود اوست، زيرا حكومت (عباسى) بر اين باور است كه امام عسكرى در گذشته و فرزندى از خود باقى نگذاشته است، و به همين دليل نيز ارثيه او را بين كسانى تقسيم كردند كه وارث آن حضرت نبودند (جعفر كذاب و مادر حضرت عسكرى) و اين موضوع با صبر و سكوت امام روبرو گرديد، و اينك كسى جرأت ندارد با خانواده او ارتباط برقرار كند يا چيزى از آنها بپرسد، و اگر اسم امام فاش شود مورد تعقيب قرار مى گيرد. زينهار! زينهار! خدا را در نظر بگيريد و از اين بحثها خوددارى كنيد. (68)

در زمان نيابت ابوالقاسم حسين بن روح، از ابوسهل نوبختى كه از بزرگان شيعيان بود، سؤاتل كردند كه چگونه تو، به اين سِمَت انتخاب نشدى و حسين بن روح انتاب شد؟ وى پاسخ داد:
آنان كه او را به اين مقام برگزيده اند، خود داناترند. كار من، بر خورد و مناظره با مخالفان و دشمنان است. اگر من همانند حسى نبن روح مكان امام را مى دانستم، شايد اگر در فشار قرار مى گرفتم، محل او را نشان مى دادم، ولى اگر اما زير عباى ابو القاسم پنهان شود، چنانچه او را قطعه قطعه هم كنند، هرگز لباس خود را كنار نمى زند! (69)

ب - سازماندهى وكلا

چنانكه گفتيم نمايندگان و وكلاى محلى امام در عصر غيبت - با اختيارات گوناگون و حزه هاى فعاليت متفاوتى كه داشتند - در مناطق تمركز شيعيان مستقر بودند و هر چند در زمان پيشواى دهم و يازدهم اين دسته از وكلا معمولاً توسط وكيل اوّل با امام تماس مى گرفتند، امّا در هر حال امكان ارتباط مستقيم با خود امام نيز براى آنان وجود داشت، ولى در عصر غيبت صغرى امكان ارتباط مستقيم كلاً قطع گرديد و وكلاى فرعى و منطه اى امام در بلاد مختلف كه اسامى گروهى از آنان قبلاً گذشت - (70) ناگزير منحصراً زير نظر نايب خاصّ، انجام وظيفه مى كردند و نامه ها و سؤالات و وجوه شرعى شيعيان را توسط نايب خاص به محضر امام غايب مى رساندند. چنانكه قبلاً اشاره كردمى، در زمان سفارت ابو جعفر محمد بن عثمان، تنها در بغداد حدود ده نفر زير نظر او فعاليت مى كردند. (71)

نوّاب خاصّ، در مقابل دريافت وجوه و اموال، قبض نمى دادند ولى شيعيان از وكلاى ديگر قبض مطالبه مى كردند. بنا به نقل شيخ طوسى، در اواخر عمر محمد بن عثمان، شخصى به توصيه او، اموال مربوط به امام را به حسين بن روح مى پرداخت، و از او قبض مطالبه مى كرد. به دنبال شكوه حسين بن روح از اين بابت، محمد بن عثمان دستور داد كه از وى قبض مطالبه نشود و افزود: هر چه به دست ابو القاسم برسد، به دست من رسيده است. (72)

ج - اخذ و توزيع اموال متعلق به امام

نوآب خاص امام، هر كدام در دوران سفارت خود، وجوه و اموال متعلق به آن حضرت را كه شيعيان مستقيماً يا توسط وكلاى محلى مى پرداختند، تحويل مى گرفتند و به هر طريقى كه ممكن بود به امام مى رساندند، يا در مواردى كه امام دستور مى داد مصرف مى كردند.

در روزهاى شهادت امام عسكرى - عليه السلام - گروهى از شيعيان قم و بعضى ديگر از مناطق ايران وارد سامرأ شدند و در آنجا از در گذشت امام آگاه گشتند. اين گروه، اموالى را از طرف شيعيان مناطق خود آورده بودند تا تحويل امام بدهند و وقتى از جانشين امام عسكرى پرسش كردند، بعضيها جعفر (كذاب)، برادر امام، را نشان دادند. آنان طبق روال معمول، نشانى و خصوصيات پولها و اموال را از جعفر پرسيدند تا معلو شود كه وى داراى علم امامت است يا خير؟ وقتى كه جعفر از پاسخ درماند، از تحويل اموال به وى خوددارى كردند و ناگزير به عزم بازگشت به وطن، از سامرّأ خارج شدند.

در بيرون سامراء، پيك سرّى حضرت بقية الله - عجل الله تعالى فرجه الشريف - آنان را به محضر امام راهنمايى كرد و پس از تشرّف به حضور امام، بعد از آنكه حضرت خصوصيات تمامى پولها و امول را بيان فرمود، اموال را تحويل ايشان دادند. آنگاه امام فرمود:
بعد از اين چيزى به سامراء نياوريد. من شخصى را در بغداد معيّن مى كنم، اموال را به او مى دهيد و توقيع توسط او صادر مى گردد. (73) از آن به بعد بود كه امام، عثمان سعيد را به نيابت خاص منصوب كرد و او در بغداد وظايف خود را آغاز كرد.

د - پاسخگويى به سؤالات فقهى و مشكلات عقيدتى

حوزه فعاليت نواب اربعه تنها به مواردى كه شمرديم محدود نمى شد، بلكه دايره فعاليت آنها شامل پاسخگويى به همه گونه سؤالات فقهى و شرعى، حل مشكلات عقيدتى و نيز ميارزه علمى با شبهاتى مى شد كه مخالفان مطرح مى كردند و از اين راه در تضعيف عقايد و پريشانى فكرى شيعيان مى كوشيدند.
نواب خاصّ، اين وظايف را با استفاده از آموزشهاى امام و دانش بسيار بالايى كه داشتند، به بهترين وجهى انجام مى دادند. نگاهى گذرا به كارنامه سفارت اين چهار شخصيت بزگر، ابعاد گسترده كوششها و موفقيهاى آنان را در اين زمينه نشان مى دهد.

آنان از يك سو، وسوسه هاى مربوط به انكار وجود امام را، از راههاى گوناگون خنثى مى كردند و در اين راستا، گاه ناگزير، پرده از ديدارهاى سرّى خود را امام بر مى داشتند (74) و گاهى نيز توقيعى از سوى حضرت در اين باره صادر مى شد و امام در دفع شبهات مزبور به كمك آنان مى شتافت. (75)

از سوى ديگر، سؤالات فقهى و شرعى شيعيان را به عرض امام رسانده پاسخ آنها را مى گرفتند و به مردم ابلاغ مى كردند. به عنوان نمونه، مى توان از توقيعى نام برد كه توسط محمد بن عثمان صادر شده و طى آن به پرسشهاى «اسحاق بن يعقوب» در زمينه هاى گوناگون پاسخ داده شده است. (76) همچنين مى توان توقيع مفصلى ياد كرد كه در پاسخ به سؤالات نماينده مردم قم، «محمد بن عبدالله بن جعفر حميرى»، صادر گرديد. (77)

از اين گذشته، گاه، نواب خاصّ، مناظراتى با مخالفان انجام داده و آنان را محكوم مى ساختند و تأكيد مى كردند كه اين پاسخها را از امام آموخته اند. چنانكه حسين بن روح، در يك مجلس مناره، پاسخ شخصى را كه شبهه اى در مورد شهادت امام حسين - عليه السلام - مطرح كرده بود، به صورت گسترده بيان نمود و فرداى آن روز با اشارهبه پاسخ مزبور، به يكى از شيعيان - كه فكر مى كرد پاسخها تراوش فكرى خود اوست - اظهار داشت: اگر از آسمان سقوط كنم و طعمه مرغان هوا شرم يا باد تندى مرا به محل درورى پرتاب كند، در نظرم بهتر از اين است كه در دين خدا رأى و نظريه شخصى خود را اظهار كنم. مطالبى كه ديروز شنيدى از حجت خدا شنيده شده است. (78)

همچينين وى در پاسخ پرسش يكى از متكلّمان وقت در مورد عامل شهادت امام موسى بن جعفر - عليه السلام - و اينكه آيا پيشوايان معصوم همه، با شمشير يا با مسموميّت در گذشته اند و نيز راز برترى حضرت فاطمه - عليها السلام - نسبت به دختران ديگر پيامبر اسلام - صل الله علیه و آله و سلم -، توضيحات روشن و قانع كننده اى داد كه تحسين دانشمند مزبور را بر انگيخت و گفت: در اين باره پاسخى از اين بهتر و كوتاهتر از كسى نشنيده ام (79).

ه - مبارزه با مدّعيان دروغين نيابت

مبارزه با غلات و مدّعيان دروغين بابيّت و نيابت و وكالت و افشاى ادعاهاى باطل آنان را نيز بايد به فعاليتهاى نواب اربعه افزود. چنانكه درسيره امام هادى توضيح داديم، گروهى از افراد منحرف و جاه طلب با طرح مطالب بى اساس از قبيل ربوبيت والوهيت ائمه، مقاماتى براى خود ادعا مى كردند و به نام امام از مردم خمس يا وجوه ديگر را مى گرفتند و اين موضوع موجبات بد نامى شيعه را فراهم ساخته و مشكلاتى براى ائمه ايجاد مى كرد.

در عصر غيبت صغرى، علاوه بر اينها، افراد ديگرى پيدا شدند كه به دروغ مدعى سفارت و نيابت خاص امام بودند و در اموال متعلق به امام تصرفات بيمورد نموده و در مسائل فقهى و اعتقادى، سخنان گمراه كننده بر زبان مى راندند. اينجابود كه نواب خاصّ، با رهنمود امام، به مقابله با آنان بر مى خاستند و گاه رد طرد و لعن آنان از ناحيه حضرت، توقيع صادر مى شد.

ابو محمد شريعى، محمد بن نصير نميرى، احمد هلال كرخى، ابو طاهر محمد بن على بن بلال، حسين بن منصور حلاّج و محمد بن على شلمغانى از اين گروه بودند. (80)
شلمغانى قبلاً از فقهاى شيعه شمرده مى شد و حتى كتابى به نام «تكليف» نوشته بود، ولى بعدها به غلوّ و انحراف كشده شد و افكارى كفرآميز مطرح كرد. از آن جمله، بر روى نظريه حلول تأكيد مى كرد و مى گفت: روحى پيامبر اسلام - صل الله علیه و آله و سلم - در پيكر محمد بن عثمان (سفير دوم)، روح امير مؤمنان - عليه السلام - در كالبد حسين بن روح (نايب خاص سوم) و روح حضرت فاطمه - عليها السلام - در بدان ام كلثوم، دختر محمد بن عثمان حلول كرده است.

حسين بن روح، اين عقيده را كفر و الحاد معرفى كرده آن را از نوع عقايد مسيحيان در مورد حضرت مسيح شمرد و او را طرد نمود و افشار افكار باطلش او را در ميان قومش رسوا ساختن. با تو جه به نقش تخريبى شلمغانى بود كه در ذيحجه سال سيصد و دوزاده، توقيعى توسط حسين بن روح در لعن و تكفير وارتداد او صادر كرديد و سر انجام در سال 323 كشته شد. (81)
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
غيبت كبرى

چنانكه گفتيم، با در گذشت چهارمين نايب خاص امام دوازدهم، دوران غيبت كبرى آغاز گرديد.
در اين دوره، علماى واجد شرائط، از سوى امام زمان نيابت عامّه دارند چنانكه ديديم، نيابت خاصّه عبارت از اين است كه امام، شخص خاصى را با اسم و رسم معرفى كند و نايب خود قرار دهد، ولى نيابت هر فردى كه آن ضابطه با او تطبيق كند، نايب شناخته شود و به نيابت از امام، در امر دين و دنيا، مرجع شيعيان باشد. امامان معصوم، به ويژه حضرت حجت بن الحسن المهدى - عجل الله تعالى فرجه الشريف - در روايات متعددى اين شرائط را بيان فرموده و مسلمانان را در دوران غيبت كبرى موظف كرده اند كه به واجدان شرائط مزبور رجوع نموده و طبق دستو آنان عمل كنند. پاره اى از اين روايات را ذيلاً از نظر خوانندگان محترم مى گذرانيم:

1 - «عُمَر بن حنظله» مى گويد: از امام صادق - عليه السلام - پرسيدم: اگر بين دو نفر از شيعيان بر سر قرض يا ارث اختلافى پيش آيد و به حكومت و قضات (وقت) مراجعه كنند آيا اين كار جايز است؟ امام فرمود: هر كس در مورد حق يا باطل به آنان مراجعه كند، در حقيقت به طاغوت (82) مراجعه كرده و هر چه را به حكم آنان بگيرد، به طور حرام گرفته است، هز چند حق ثابت او باشد، زيرا آن را به حكم طاغوت گرفته كه خداوند امر كرده است به او كفر ورزند، و انكار كنند، چنانكه مى فرمايد: يُريدُونَ أنْ يَتَحاكَمُوا اًّلَى االطّاغوتِ وَقَد أُمِرُوا أنْ يَكْفُرُوا بِهِ (83): «مى خواهند طاغوت را به داورى بطلبند در حالى كه به آنان دستور داده شده كه به طاغوت كافر شوند».
پرسيدم: پس چه بايد بكنند؟

فرمود: بايد نگاه كنند ببينند چه كسى از شما حديث ما را روايت نموده و در حلال و حرام ما نظر افكنده و صاحب نظر شده و احكام و قوانين ما را شناخته است، او را به عنوان حاكم و صاحب رأى بپذيرند، زيرا من او را حاكم بر شما قرار داده ام. اگر او بر اساس حكم ما حكم نمايد و كسى از او نپذيرد، حكم خدا را سبك شمرده و ما را رد كرده و كسى كه ما را ردّ كند، خدا را ردّ كرده است و اين، به منزله شرك ورزيدن به خداى متعال است... (84)

اين فرمان امام صادق - عليه السلام - يك فرمان كلى و عمومى است و مفاد آن شامل همه فقهاى واجد شرائط مى شود
در صورتى كه امام راضى نشود در يك اختلاف جزئى به قضات حكومت طاغوتى مراجعه شود، مسلّماً راضى نخواهد بود ساير امور مسلمانان زير نظر ستمگران باشد بلكه اداره اين امور را زير نظر فقهاى عادل شيعه قرار داده است.

2 - اسحاق بن يعقوب مى گويد: از محمد بن عثمان (دومين نايب خاص حضرت مهدى) خواستم نامه ام را به پيشگاه امام برساند. در آن نامه مسائل مشكلى كه داشتم پرسيده بودم. امام با خط خود جواب نوشته بود.

از جمله سؤالاتم اين بود كه در پيشامدها در عصر غيبت به چه كسى مراجعه كنم در پاسخ اين سؤال فرموده بود:
و امّا در حوادثى كه رخ مى دهد، به راويان احاديث ما مراجعه كنيد. آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا (بر شما) هستم. (85)
با آنكه اسحاق بن يعقوب در اين نامه در مورد وظيفه خو سؤال كرده، ولى امام به صورت عمومى پاسخ داده و وظيفه همه شيعيان را معيّن نموده است.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: ajmn555

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
مهدى - عجل الله تعالى فرجه الشريف - در منابع شيعه

اخبار و روايات فراوانى از پيامبر اسلام و هر يك از امامان - عليهم السلام - درباره تولد، غيبت، ظهور و قيام جهانى و ساير ويژگيهاى حضرت مهدى نقل شده و در واقع سالها پيش از تولد آن حضرت، خصوصيات و ويژگيهاى او - از قبيل اينكه: او از خاندان پيامبر - صل الله علیه و آله و سلم -، از فرزندان فاطمه - عليها السلام - و از نسل حسين - عليه السلام - است و با قيام جهانى خويش زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد - پيشگويى شده است. تعداد اين روايات به حدى فراوان است كه درباره كمتر موضوعى از موضوعات اسلامى اين اندازه حديث وارد شده است.

ما نخست به تعداد روايات وارد شده از ائمه شيعه درباره حضرت مهدى - عليه السلام - و نيز اسامى كتبى كه علماى اين مذهب مستقلاً درباره آن حضرت نوشته اند اشاره مى كنيم، سپس روايات رسيده از پيامبر اسلام - صل الله علیه و آله و سلم - از طريق اهل سنت و نيز كتب آنها را در اين باره مورد بررسى قرار مى دهيم:

در اينجا بى مناسبت نيست ياد آورى كنيم: با آنكه عصر هر يك از ائمه و يژگيهايى داشته و توجه آن بزرگواران قاعدتاً معطوف به مسائل و موضوعات حادّ روز بوده، امّا در عين حال، موضوع حضرت مهدى - عجل الله تعالى فرجه الشريف - همواره مورد نظر آنان بوده و به مناسبتهاى گوناگون بيانات و پيشگوييهاى فراوانى نموده اند كه ذيلاً به عنوان نمونه آمارى اجمالى از احاديثى كه از ائمه در اين زمينه رسيده از نظر خوانندگان محترم مى گذرانيم:

1 - امير مؤمنان - عليه السلام - 51 حديث،
2 - امام حسن - عليه السلام - 5 حديث،
3 - امام حسين - عليه السلام - 14 حديث،
4 - امام زين العابدين - عليه السلام - 11 حديث،
5 - امام باقر - عليه السلام - 63 حديث،
6 - امام صادق - عليه السلام - 124 حديث،
7 - امام موسى بن جعفر - عليه السلام - 6 حديث،
8 - امام رضا - عليه السلام - 19 حديث،
9 - امام جواد - عليه السلام - 6 حديث،
10 - امام هادى - عليه السلام - 6 حديث،
11 - امام حسن عسكرى - عليه السلام - 22 حديث.
(86)(87)

به عنوان نمونه به نقل چند حديث اكتفا مى كنيم:

الف - امير مؤمنان - عليه السلام - مى فرمايد: پيامبر اسلامى فرمود: عمر جهان به پايان نمى رسد مگر آنكه مردى از نسل حسين امور امّت مرا در دست مى گيرد و دنيا را پر از عدل مى كند همچنانكه پر از ظلم شده است. (88)

از امير مؤمنان - عليه السلام - در «نهج البلاغه» سخنان متعددى در اين زمينه نقل شده است. (89) از آن جمله مى فرمايد: دنيا، همچون شتر چموشى كه از دوشيدن شيرش جلوگيرى مى كند (و به سراغ بچه اش مى رود) پس از چموشى، به ما روى مى آورد. (90) خداوند مى فرمايد: «ما مى خواهيم به مستضعفان زمين نعمت بخشيم و آنان را پيشوايان و وارثان زمين قرار دهيم». (91)

ب - حسين بن على - عليه السلام - مى فرمود:
اگر از عمر دنيا تنها يك روز باقى مانده باشد، خداوند آن روز را طولانى مى كند تا آنكه مردى از نسل من قيام مى كند و دنيا را پر از عدل و داد مى كند چنانكه از ظلم و ستم پر شده است. از رسول خدا شنيدم چنين مى فرمود. (92)

ج - امام جواد - عليه السلام - به عبد العظيم حسنى - س - فرمود:
قائم ما همان مهدى منتظّر است كه در زمان غيبت بايد در انتظارش بود و در زمان ظهور بايد اطاعتش نمود. او سومين فرزند من خواهد بود. سوگند به آن خدايى كه محمد را به پيامبرى برگزيد و امامت را ويژه ما خاندان قرار داد، اگر از عمر دنيا جز يك روز باقى نمانده باشد، خدا آن روز را طولانى مى گرداند تا مهدى ظاهر شود و زمين را از عدل و داد پر كند چنانكه از ظلم و ستم پر شده است. خداوند متعال كار وى را يك شبه اصلاح مى كند، چنانكه كار موسى كليم الله را در يك شب اصلاح فرمود: او رفت تا براى همسرش آتش بياورد اما با منصب نبوت و رسالت برگشت.

امام جواد سپس فرمود: بهترين اعمال شيعيان ما، انتظار ظهور و قيام اوست. (93)

كتابهايى كه پيش از تولد مهدى - عجل الله تعالى فرجه الشريف - درباره او تأليف شده است

موضوع غيبت و قيام حضرت مهدى در اسلام به قدرى قطعى و مسلّم بوده كه كتابهاى متعددى درباره آن تأليف شده و تاريخ نگارش بعضى از آنها سالها پيش از تولد حضرت بوده است. مثلاً «حسن بن محبوب زراد» (م 224)، يكى از محدثان و مصنفان موثق شيعه، كتاب «المشيخْ» را يكصد سال قبل از غيبت كبرى نوشته و اخبار مربوط به غيبت امام مهدى را در آن نقل كرده است. (94)

مرحوم طبرسى مى نويسد: محدثان شيعه در زمان امام باقر و امام صدق - عليهما السلام - اخبار غيبت را در تأليفات خويش آورده اند. (95)
همچنين برخى از اصحاب ائمه درباره آن حضرت و قيام او كتاب نوشته اند، مانند ابراهيم بن صالح انماطى (96) (از ياران امام باقر)، حسن بن محمد بن سماعه (97) (از اصحاب امام موسى بن جعفر - عليهما السلام -)، محمد بن حسن بن جمهور (98) (از ياران امام رضا - عليه السلام -)، على بن مهزيار (99) (از ياران امام جواد - عليه السلام -) و فضل بن شاذان نيشابورى (100) (از شاگردان امام رضا و امام جواد و امام هادى- عليهم السلام -) (101).
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
مهدى - عجل الله تعالى فرجه الشريف - درمنابع اهل سنت

چنانكه قبلاً اشاره كرديم، مهدويت و اعتقاد به وجود مهدى - عجل الله عالى فرجه الشریف- و ظهور او، اختصاص به مذهب تشيّع ندارد، بلكه محدثان بزرگ اهل سنت نيز احاديث مربوط به آن حضرت از از طريق گروه بسيارى از صحابه و تابعين در كتابهاى خويش نقل كرده اند، به طوريكه گذشته از كتب شيعه، كتب و آثار ديگر مذهب اسلامى (حنفى، شافعى، مالكى و حنبلى) نيز از روايات نبوى كه درباره مهدى و ظهور او رسيده، سرشار است.

بر اساس پژوهش برخى از محققان بزرگ، محدثان اهل سنت احاديث مربوط به حضرت مهدى را از 33 نفر از صحابه پيامبر اسلام در كتب خود نقل كرده اند (102)؛ تعداد 106 نفر از مشاهير علماى بزرگ اهل سنت، اخبار ظهور امام غايب را در كتابهاى خود آورده اند (103)؛ و 32 نفر از آنان مستقلاً درباره حضرت مهدى كتاب نوشته اند. (104)
«مسند احمد حنبل»(متوفاى 241 هجرى) و «صحيح بخارى» (متوفاى 256 هجرى) از جمله كتب مشهور اهل سنت است كه قبل از تولد امام قائم - عجل الله تعالى فرجه الشريف - نوشته شده و احاديث مربوط به آن حضرت در آنها نقل شده است. (105)

از جمله احاديثى كه «احمد حنبل» نقل كرده اين حديث است: پيامبر اسلام - صل الله علیه و آله و سلم - فرمود: «اگر از عمر جهان جز يك روز باقى نماند، خداوند حتماً در آن روز شخصى از ما - خاندان - را بر مى انگيزدو او جهان را پر از عدل و داد مى كند همچنانكه پر از ظلم شده باشد. (106)

احاديث نبوى پيرامون حضرت مهدى - عجل الله تعالى فرجه الشريف - و صفات و علائم ايشان در كتابها و منابع قديم اهل سنت به قدرى زياد است كه دانشمندان علم حديث و حافظان بزرگ سنّى، احاديث مربوطبه مهدى را «متواتر» دانسته اند. (107)

بر اساس يك بررسى اجمالى، تعداد 17 نفر از دانشمندان بزرگ اهل سنت، به «متواتر» بودن احاديث مهدى در كتابهاى خود، تصريح كرده اند (108). علامه «شوكانى» در خصوص اثبات تواتر اين روايات، كتابى به نام «التوضيح فى تواتر ما جأ فى المنتظّر والدّجال و المسبح» تأليف كرده است. (109)

بى مناسبت نيست در اينجا، به عنوان نمونه، سخنان چند تن از مشاهير علماى سنّى را در اين زمينه از نظر خوانندگان محترم بگذارانيم:

1 - «شوكانى» در كتاب ياد شده، پس از نقل احاديث مربوط به حضرت مهدى مى گويد: همه احاديثى كه آورديم، به حدّ تواتر مى رسد، چنانكه بر مطلّعان پوشيده نيست. بنابر اين با توجه به همه احاديثى كه نقل كرديم، مسلّم شد كه احاديث منقول درباره مهدى منتظر، متواتر است... آنچه گفته شد براى كسانيكه ذره اى ايمان و اندكى انصاف دارند، كافى به نظر مى رسد!(110)

2 - حافظ (111) ابو عبد الله گنجى شافعى (متوفاى 658 ه . ق) در كتاب «البيان فى أخبار صاحب الزمان» (باب 11) مى گويد:
«احديث پيامبر اكرم - صل الله علیه و آله و سلم - درباره مهدى، به دليل راويان بسيارى كه دارد، به حدّ تواتر رسيده است». (112)

3 - حافظ مشهور «ابن حجر عسقلانى شافعى» (متوفاى 852 ه . ق) در كتاب «فتح البارى 99 كه در شرح «صحيح بخارى» نوشته است، مى گويد:
«احاديث متواترى وجود دارد حاكى از اينكه: مهدى، از اين امّت است و عيسى - عليه السلام - از آسمان فرود آمده و پشت سر وى نماز خواهد گزارد». (113)

4 - «مؤمن شبلنجى» مى نويسد:
«اخبار متواترى از پيامبر رسيده كه نشان مى دهد مهدى از خاندان اوست و او زمين را پر از عدل و داد مى كند» (114).

5 - «شيخ محمد صبّان» مى نويسد:
«اخبار متواترى از پيامبر نقل شده مبنى بر اينكه مهدى (سرانجام) قيام مى كند و اينكه او از خاندان پيامبر است و زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد...» (115).

6 - شيخ منصور على ناصف، از علماى بزرگ و معاصر «الأزهر» و مؤلف كتاب «التاج الجامع للأُصول» (116)، مى نويسد:
در ميان دانشمندان گذشته و امروز مشهور است كه در آخر الزمان به حتم و يقيم مردى از اهل بيت پيامبر كه نام او مهدى است، ظهور خواهد كرد. او بر همه كشورهاى اسلامى تسلّط خواهد يافت. مسلمانان، همه پيرو او خواهند شد، او در ميان آنان به عدالت رفتار مى كند، و دين را قوّ مى بخشد. آنگاه دجّال پيدا مى شود. عيساى مسيح از آسمان فرود مى آيد و دجّال را مى كشد، يا با مهدى در كشتن دجّال همكارى مى كند.

سخنان و احاديث پيامبر را درباره مهدى، جماعتى از نيكان اصحاب پيامبر روايت كرده اند. محدّثان بزرگى مانند: ابو داود، ترمذى، ابن ماجه، طبرانى، ابو يعلى، بزّاز، امام احمد حنبل و حاكم نيشابورى آن احاديث را در كتابهاى خود نقل كرده اند. (117)

ابن ابى الحديد يكى از متتبع ترين علماى اهل سنت، در اين زمينه مى نويسد:
«تمامى فرق اسلامى، اتفاق نظر دارند كه عمر دنيا و تكليف (بشر به اجرا احكام الهى)، پايان نمى پذيرد مگر پس از ظهور مهدى» (118).

بيانيه رابطْ العالم الاسلامى

اين بخش را با نقل بيانيّه رسمى «رابطْ العالم الاسلامى»»، كه از بزگرتين مراكز و هابيّت بوده و مقرّ ان در مكه است، به عنوان يك سند زنده بر اعتقاد عموم مسلمانان به موضوع مهدويّت به پايام مى بريم. يكى از جهات اهميّت اين بيانيه اين است كه نشان مى دهد: تندروترين گروهها در ضديت با شيعه - يعنى وهابيان - نيز اين موضوع را پذيرفته اند، نه تنها پذيرفته اند بلكه به طور جدّى از آن دفاع مى كنند و آن را از عقايد قطعى و مسلّم اسلامى مى شمارند و انى، به خاطر كثرت دلائل و اسناد اين موضوع است. به علاوه اين مركز، به عنوان يك مركز جهانى و روابط بين ملل اسلامى فعاليّت مى كند.

در هر صورت در سال 1976 م شخصى به نام «ابو محمد» از كشور «كنيا» سؤالى درباره ظهور مهدى منتظر از «رابطْ العالم الاسلامی»» كرده است. دبير كل اين مركز در پاسخى كه براى او فرستاده، ضمن ياد آورى اين نكته كه «ابن تيميه» (مؤسس مذهب و هابيّت) نيز احاديث مربوط به مهدى را پذيرفته، متن رساله كوتاهى را كه پنج تن از علماى معروف كنونى حجاز در اين زمينه تهيه كرده اند، براى او ارسال داشته است. در اين رسال پس از ذكر نام حضرت مهدى و محل ظهور او يعنى مكّه چنين آمده است:
به هنگام ظهور فساد در جهان و انتشار كفر و ستم، خداوند به وسيله او (مهدى) جهان را پر از عدل و داد مى كند، همان گونه كه از ظلم و ستم پر شده است.

او آخرين خلفاى راشدين دوازده گانه است كه پيامبر در كتب صحاح از آنها خبر داده است. احاديث مربوط به مهدى را بسيارى از صحابه پيامبر نقل كرده اند. از آن جمله:
عثمان بن عفان، على بن أبى طالب، طلحْ بن عبيد الله، عبد الرحمان بن عوف، عبداللهبن عباس، عمار بن ياسر، عبد اللهبن مسعود، ابو سعيد خُدرى، ثوبان، قرْ بن اياس مزنى، عبداللهبن حارث، ابو هريره، حذيفْ بن يمان، جابر بن عبد الله، ابو امامه، جابر بن ماجد، عبد الله بن عمر، انس بن مالك، عمران بن حصين وام سلمه. سپس اضافه مى كند:

هم احاديث ياد شده در بالا كه از پيامبر نقل شده و هم گواهى صحابه كه در اينا در حكم حديث است، در بسيارى از كتب معروف اسلامى و متون اصلى حديث پيامبر - صل الله علیه و آله و سلم - اعم از سنن و معاجم و مسانيد آمده است. از جمله:
سنن: .بى داود، ترمذى، ابن ماجه، ابن عمر الدانى ؛ مسانيد: احمد، أبى يَعْلى ، بزّاز؛ صحيح حاكم؛ معاجم: طبرانى و رويانى و دار قُطْنى و ابو نُعَيْم د كتاب «اخبار المهدى» و خطيب بغدادى در «تاريخ بغداد» و ابن عساكر در «تاريخ دمشق» و غير اينها.

بعد اضافه مى كند:
بعضى از دانشمندان اسلامى كتبخاصى در اين زمينه تأليف كرده اند. از جمله:
ابو نعمى: كتاب «اخبار المهدى»»، ابن حجر هيتمى: «القول المختصر فى علامات المهدى المنتظَر»، شوكانى: «التوضيح فى تواتر ماجأ فى المنتظر و الدجّال و المسيح»، ادريس عراقى مغربى: «المهدى»»، ابو العباس بن عبد المؤمن مغربى: «الوهم المكنون فى الردّ على ابن خلدون».

آخرين كسى كه در اين زمينه بحث مشروحى نگاشته رئيس دانشگاه اسلامى مدينه است كه در چندين شماره مجله دانشگاه مزبور بحث كرده است. (119)
عدّه اى از بزرگان و دانشمندان اسلام، از قديم و جديد، در نوشته هاى خود تصريح كرده اند كه احاديث رسيده در زمينه مهدى در حدّ «تواتر» است (و به هيچ وجه قابل انكار نيست). از جمله:
سخاوى در كتاب «فتح المغيث»، محمد بن احمد سفاوينى در كتاب «شرح العقيدْ»، ابو الحسن ابرى در «مناقب الشافعى»»، ابن تيميه در فتاوايش، سيوطى در «الحاوى»، ادريس عراقى مغربى در كتابى كه پيرامون «مهدى» تأليف كرده، شوكانى در كتاب «التوضيح فى تواتر ما جأ فى المنتظَر...»، محمد بن جعفر كتانيدر كتاب «نظم المتناثر فى الحديث المتواتر» و ابو العباس بن عبد المومن در كتاب «الوهم المكنون...».

در پايان بيانيه مى نويسد:
تنها ابن خلدون است كه خواسته احاديث مربوط به مهدى را با حديث بى اساس و مجعولى به اين مضمون كه «مهدى جز عيسى نيست» مورد ايراد قرار دهد. ولى پيشوايان و دانشمندان بزرگ اسلام، گفتار او را رد كرده اند، بخصوص «ابن عبد المؤمن» كه در ردّ گفتار او كتاب ويژه اى نوشته است كه از سى سال قبل در شرق و غرب انتشار يافته است.

حافظان احاديث و محدثان نيز تصريح كرده اند كه احاديث مهدى مشتمل بر احاديث «صحيح» و «حسن» است و مجموع آن قطعاً «متواتر» و صحيح مى باشد.
بنابر اين، اعتقاد به ظهور مهدى (بر هر مسلمانى) واجب بوده و جز عقايد اهل سنت و جماعت است و جز افراد نادان و بى خبر يا بدعتگذار، آن را انكار نمى كنند.

مدير اداره مجمع فقهى اسلامى: محمد منتصر كنانى
اينها ترجمه قسمتهاى حساس اين رساله است كه از نظر خوانندگان محترم گذشت. (120)
 
بالا