***** زینــــــــب(س) قافلـــــــه سالار حسین(ع) *****

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
اين قربانى را قبول

علامه مقرم مى گويد: (...زنان گفتند: شما را به خداوند سوگند مى دهيم كه ما را از كنار اجساد كشتگان عبور دهيد. هنگامى كه چشمشان بر پيكرهاى پاره پاره شده افتاد، در حالى كه نيزه ها بر بدنهايشان ميخكوب و شمشيرها از خونشان رنگين و اسبها لگد كوبشان كرده و آنان را درهم كوبيده بودند، شيون و ناله سر داده بر سر و صورت زدند. زينب (س ) فرياد بر آورد: وا محمدا، اى رسول خدا! اين حسين است كه بدين سان برهنه افتاده ، به خاك و خون آغشته گرديده و رگ و پيوندش از هم گسيخته است و اينان دختران تو هستند كه به اسارت مى روند و فرزندان تو كه كشته شده اند. در اين حال هر دوست و دشمنى بر حالشان گريست ، به گونه اى كه حتى از ديدگان اسبها اشك سرازير شده بر دست و پايشان فرو ريخت بعد دستها را زير بدن برادر برده به سوى آسمان بلند كرده گفت : خداى من ! اين قربانى را از ما بپذير!)

 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
دلدراى به امام سجاد(ع )
على بن الحسين (ع ) هنگامى كه چشمش بر بدنهاى بى سر آنان افتاد و در بين آنان جگر گوشه حضرت زهرا را به گونه اى ديد كه به واسطه عمق فاجعه و شدت آن آسمانها شكافته ، زمين از هم گسيخته مى شود و كوها فرو مى ريزد، بر آن حضرت خيلى دشوار آمده و ناراحتى اش فزونى يافته و آثار اين حالات در چهره اش نمايان شد. زينب (س ) بر اين حالت ترسيده شروع به دلدارى و تسلاى آن حضرت نمود با اينكه صبر خود حضرت به پايه اى بود كه كوهها همتاى صبر و بردبارى اش نبودند. از جمله مطالبى كه به آن حضرت گفت ، اين عبارات بود:
(اى يادگار جد و پدر و برادرم ! به خدا سوگند آنچه كه پيش آمده ، تعهدى بوده كه خداوند از جد و پدرت گرفته و خداوند متعال از مردمانى ميثاق و عهد گرفته است كه فراعنه اين زمين آنان را نمى شناسند ولى آنان در بين ساكنان آسمانها معروفند، آنان اين پيكرهاى پاره پاره و اين بدنهاى به خون آغشته را جمع آورى و دفن خواهند كرد و در اين سرزمين براى پدرت كه سالار شهيدان است ، پرچمى خواهند افراشت كه در گستره زمان و گذشت شب و روز آثارش محو نشده و فرسوده نخواهد گشت . پيشوايان كفر و رهبران گمراهى در محور نابودى اش خواهند كوشيد و جز ترقى و رشد و اعتلا براى آن علم و پرچم اثرى نخواهد داشت .)
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
معنای کلام زیبای عقیله بنی هاشم زینب کبری که فرمودند: « ما رأیت الا جمیلا» چیست؟
اگر گاهی عظمت در نگاه است نه در چیزی که بدان می نگرند،-آن گونه که برخی گفته اند- گاهی هم زیبایی در نگاه ودید انسان است نه در دیدنی ها .
آنکه به چشم«نظام احسن» به همه هستی می نگرد، از این نگاه خیلی چیزها هم «دیده» می شود ، هم «زیبا» دیده می شود ، تا چه عینکی بر چشم زده باشیم و از کدام زاویه به هستی و حوادث بنگریم .«زیبا بینیِ»هستی و حیات هم آرامش روح و وجدان می بخشد هم صلابت و پایداری و پایمردی می آفریند و هم قدرت تحمل ناگواری ها را می افزاید.
از این نگاه «عاشورا» همان گونه که زینب کبری فرمودند جز«زیبایی» نبود.آنچه زینب قهرمان در مقابل طعنه و طنز دشمن نسبت به این حادثه بر زبان راند (ما رأیت الا جمیلا) پیش تر آرزوی حسین بن علی علیه السلام بود که در طلیعه این سفر آرزو و اظهار امیدواری کرده بود که آنچه پیش می آیدو آنچه اراده خدا است خیر برای او و یارانش باشد ، چه به صورت فتح چه به شکل شهادت « ارجو ان یکون خیرا ما اراد الله بنا قتلنا ام ظفرنا». امیدوارم آنچه خدا برای ما اراده کرده خیر باشد چه کشته شویم چه پیروز .
از جلوه های زیبایی و نمادهای جمال در آینه کربلا که مجال شرح آنها نیست می توان به موارد زیر اشاره کرد :
1. تجلی کمال آدم واینکه انسان تا کجا می تواند اوج بگیرد و خدایی گردد وفانی دراو. پرونده آن حماسه نشان داد «که تا چه حد است کمال آدمیت» کربلا تجلی گاه رضای انسان به قضای خداوند است . گفتن « الهی رضی بقضائک » در گودی قتلگاه
2. رسم الخط حق و باطل ؛ از زیبایی های دیگر عاشورا خط کشی میان حق و باطل و تبیین منطقه حضور و عمل انسانهای «ددمنش» و «فرشته خو» است . بیدار کردن وجدانهای خفته و زدودن غبار از دیده ها و قلبهای گرفتار فتنه
3.رسیدن به مقام احدی الحسنیین و تفسیر جدید از«پیروزی » که پیروزی تنها در غلبه نظامی نیست و گاهی پیروزی « پیروزی خون بر شمشیر است »
گرچه از داغ لاله ها می سوزیم * ما همان سر بلند دیروزیم
چون به تکلیف خود عمل کردیم * روز فتح وشکست پیروزیم




بر گرفته از نوشته استاد جواد محدثی با تلخیص و اضافه
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

مصايب اسارت از كلام حبيب بن مظاهر



برخى از فاضلان و دانايان روايت كرده اند كه : چون حسين به كربلا فرود آمد، پرچم را در زمين فرو برده و آن را به كسى از اصحاب و يارانش نداد، پس (سبب آن را) از حضرت پرسيدند؟ فرمود: به زودى صاحب و دارنده آن مى آيد، پس آنان منتظر و چشم به راه بوده ناگاه ديدند غبار و گرد بلند شد، امام حسين به اصحابش فرمود: صاحب و دارنده پرچم اين است كه روى آورده است ، ناگاه ديدند حبيب بن مظاهر (يامظهر) است . پس به پا خاسته ، فرياد كردند: حبيب آمد. پس (فرياد ايشان را) زينب دختر اميرالمؤ منين (ع ) شنيده فرمود: اين مردى كه روى آورده است كيست ؟ به او گفته شد: حبيب بن مظاهر است فرمود: سلام و درود مرا به او برسانيد پس تحيت و درودش را به او رساندند، و چون روز دهم محرم شد حبيب آمد و برابر خيمه و خرگاه زنان نشست ، در حالى كه سرش را در دامانش گرفته گريه مى كرد. سپس سرش را بلند كرد و گفت : آه آه ! اى زينب (مى بينم ) روزى يافته مى شوى كه تو را بر شتر كج رفتار (كه معتدل و ميانه رو نيست ) سوار كرده و به شهرها مى گردانند، و سر برادرت حسين رو به رويت باشد، و گويى اين سر من (بريده شده ) به سينه اسب آويخته گرديده كه آن را به و دو زانوى خود مى زند، پس زينب سرش را به ستون خيمه و خرگاه زده فرمود: ديشب برادرم مرا به اين (پيشامد) خبر داده و آگاهم ساخت .
ناگفته نماند: از اين سخنان حبيب بن ظاهر دانسته مى شود كه آن جناب علم منايا و بلايا (مرگها و پيشامده مصايب و اندوه ها) را مى دانسته است.
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

هنگام سوار شدن بر محمل

آن ايام خوش ، هر گاه زينب مى خواست سوار بر محمل گردد، قمر بنى هاشم و على اكبر و سيدالشهداء او را كمك مى كردند تا به راحتى بر محمل سوار شود. عباس كمك او مى كرد تا سوار گردد. على اكبر طناب شتر را گرفته و سيدالشهداء كمر خواهر و دستهاى او را مى گرفت تا سوار محمل شود.
اما وقتى اسراء را خواستند از كربلا به كوفه انتقال دهند، زينب تمام زنان و طفلان را سوار نمود و فقط خود ماند كه سوار گردد. يادش به دوران خوش وصل تلاقى نمود. برگشت و رو به مقتل شهدا صدا زد: (برادرم عباس !على اكبر! برخيزيد كه وقت سوارى آمده ، مرا سوار بر محمل نماييد. برخيزيد كه كه وقت اسيرى رسيده است . حسينم برخيز!...)


 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"


دیدن صحنه دلخراش


زينب (س ) از كجاوه روى آورده سر برادرش را ديد و به سختى پيشانى خود را به چوب جلو كجاوه زد، تا اينكه ديدم خون از زير مقنعه و روسرى او بيرون مى شد، و تكه پارچه اى را به آن خون اشاره نمود، يعنى تكه پارچه اى روى آن زخم نهاد.

ناگفته نماند: عليا حضرت زينب (س ) با آن همه صبر و شكيبايى كه داشت چگونه و چرا با ديدن سر و مطهر برادر پيشانى اش را به چوب كجاوه زد، طورى كه از آن خون جارى و روان گشت ؟ مى توان گفت : از بسيارى مصايب و اندوه ها و صبر و شكيبايى و خوددارى نمودن خون در قلب و همه جاى بدن او فشار آورد كه حتما بايستى حجامت (بادكش كردن و خون گرفتن از بدن به وسيله مكيدن با شاخ و جز آن و تيغ زدن به پوست بدن ) يا فصد (رگ زدن ) نمود، تا خون از فشار باز ايستد و پيشامدى روى ندهد، و چون وسيله حجامت و فصد نبود، به اشاره سر بريده امام (ع ) سرش را به سختى به چوب كجاوه زده تا خون گرفته شده از فشار باز ايستد، و مى توان (فنطحت جبينها) به صيغه مجهول خواند، يعنى عليا حضرت زينب (س ) چون روى آورد و سرش را از كجاوه بيرون نمود و سر برادرش را ديد پيشانى به چوب جلو كجاوه زده شد، و اينكه به جاى (نطح )، (نطحت ) گفته ، براى آن است كه جبين براى مذكر و مؤ نث استعمال شده و و به كار رفته مگر اينكه گفته شود: اين سخن درست نيست براى اينكه جبين كه براى مذكر و مؤ نث استعمال مى شود به معنى جبان و ترسو است نه به معنى پيشانى ، (والله العالم ).

خلاصه عليا حضرت زينب (س ) در آن هنگام آغاز نموده و فرمود:

1-اى هلال و ماه نو (ماه شب اول ماه قمرى ) كه چون به حد و پايان كمال و آراستگى رسيد (ماه شب چهارده شد)، پس خسوف و ماه گرفتن آن فرا گرفت و غروب و ناپديد شدن را آشكار ساخت . (اينكه عليا حضرت زينب (س ) سر برادر را تشبيه به هلال و ماه نو نموده ، شايد براى آن بوده كه اهل كوفه با دست هاشان به يكديگر اشاره به سر مقدس اباعبدالله الحسين (ع ) مى كرده و مى گفتند: اين است سر امام حسين (ع ) چنان كه مردم هنگام استهلال و جست و جوى ماه نو كردن ، به ويژه در شب اول ماه رمضان و شب اول ماه شوال و ذى الحجه ، با دست هاشان به يكديگر هلال و ماه نو را كه به شكل كمان ديده مى شود، اشاره نموده ، نشان مى دهند).

2- اى پاره دل من ! (اين پيشامدها) گمان نمى بردم ، اين كار تقدير و نوشته شده بود (خداى تعالى حكم نموده و فرمان داده و خواسته است ).

3- اى برادر! با فاطمه خردسال سخن بگو كه محققا نزديك است دل او (از فراق و جدايى ) گداخته شود.

4- اى برادر! دل تو بر ما مهربان بود، چه شده است آن را كه سخت و استوار گرديده (چرا به ما التفات نداشته و روى نمى آورى )؟

5- اى برادر! كاش (زين العابدين ) على (بن الحسين ) را هنگام اسيرى و دستگيرى و يتيمى و بى پدرى مى ديدى كه به جا آوردن واجبات را به نحو كامل طاقت و توانايى ندارد و(و در برخى از نسخ و نوشته (لا يطيق جوابا) نوشته شده ، يعنى جواب و پاسخ دادن را طاقت ندارد و اين انسب و شايسته تر است ).

6- هر گاه او را به زدن (با تازيانه و جز آن ) به درد آورند با ذلت و خوارى تو را صدا زند، در حالى كه اشك ريزان (از چشمانش ) جارى و روان سازد.

7- اى برادر! او را به خود بچسبان و نزديك گردان و دل ترسانش را تسكين داده و آرام نما.

8- چه بسيار يتيم و پدر مرده ذليل و خواست است ، هنگامى كه پدرش را فرياد نموده و بخواند و پاسخ دهنده اى او را نبيند.
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"


گشودن چشم به چهره مبارك امام حسين (ع )


حضرت آيت الله مرعشى (ره ) فرمودند: وقتى كه حضرت فاطمه (س ) قنداقه حضرت زينب (س ) را به محضر رسول الله (ص ) برد؛ اين نوزاد عزيز فاطمه (س ) چشم مبارك را براى هيچ كدام از اهل بيت باز نكرد و تنها وقتى قنداقه در بغل امام حسين (ع ) قرار گرفت ، چشم مباركش را گشود!
و افزودند: در مجلس يزيد - عليه اللعنة و العذاب - نيز سر مبارك آقا از فراز نيزه به تمام اسرا نگاه كرد، ولى وقتى كه مقابل حضرت زينب كبرى (ع ) رسيد، چشمها را روى هم گذاشت و از گوشه هاى چشم مباركش اشك جارى شد. گويى مى خواست فرموده باشد كه : خواهر عزيز، از اينكه اين همه محبت به يتيمانم كرده ايد، ممنون شما هستم ، و بيش از اين مرا خجل مكن.
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

مسير اهل بيت از كوفه تا شام

بارى ، خاندان پيامبر (ص ) را به سوى شام حركت دادند. مسيرى كه براى بردن آنها از كوفه تا شام انتخاب كرده بودند، دوازده شهر يا قصبه و قريه بود كه برخى نام آنها را به اين شرح نوشته اند: تكريت ، لينا، جهينه ، موصل ، سينور، حماه ، معره نعمان ، كفر طاب ، حمص ، بعلبك ، دير راهب و حران .
برخى ديگر از اين مناطق نيز نام برده اند: قادسيه ، حرار، عروه ، ارض صلينا، وادى نخله ، ارمينا، كحيل ، تل عفة ، جبل سنجار، عين الورد، دعوات ، قنسرين و حلب ، كه جمعا بيست و پنج منزل و جايگاه مى شود و برخى هم تا چهل مكن نام برده اند كه در بيشتر اين شهرها يا قصبات وقتى ماءموران پسر زياد و همراهان وارد مى شدند و مردم با آگاهى از ماجرا و وضع اسيران همراهشان ، و آنها را مى شناختند، با عكس العمل شديد و تنفر و انزجار اهالى و ساكنان رو به رو مى شدند و بر يزيد و كشندگان امام (ع ) نفرين و لعنت مى فرستادند حتى در برخى از جاها برخوردهايى هم ميان آنان و ماءموران رخ مى داد، در چند جا نيز آنها را به شهرها و قصبه ها راه ندادند.


يزيد سرمست و مغرور و دار و دسته او كه شهادت امام (ع ) و ياران او را پيروزى بزرگى براى خود مى پنداشتند براى ورود خاندان آن حضرت به صورت اسيران جنگى جشن و چراغانى مفصلى ترتيب داده بودند و هر گوشه شهر را به نحوى آذين بسته و دسته هاى خواننده و نوازنده را در نقاط مختلف شهر مستقر ساخته و به شادى و پايكوبى واداشته بودند.


از سهل بن ساعدى نقل شده است كه مى گويد:
آن روز من از شام مى گذشتم و مى خواستم به بيت المقدس بروم . با مشاهده آن منظره متحير شدم و هر چه فكر كردم كه اين چه عيدى است كه مردم اين گونه شادى مى كنند و من از آن بى اطلاعم متوجه نشدم تا آنكه با جمعى روبه رو شدم كه با هم گفت و گو مى كردند. از آنها پرسيدم : آيا شما عيدى داريد كه من نمى دانم ؟!
گفتند:اى پيرمرد! مثل اينكه در اين شهر غريب هستى ؟
گفتم : من سهل بن سعد هستم كه افتخار درك محضر رسول خدا (ص ) را داشته و آن حضرت را ديده ام .
گفتند: اى سهل ! عجب اين است كه از آسمان خون نمى بارد و زمين اهل خود را فرو نمى برد!
پرسيدم : براى چه ؟ مگر چه شده است ؟
گفتند: اين سر حسين بن على (ع ) است كه براى يزيد مى آورند... تا آخر حديث .
از كامل بهايى نقل شده است كه : خاندان پيغمبر را سه روز در خارج شهر شام نگه داشتند تا شهر را چراغان و زينت كنند. در اين سه روز شام را به نحوى بى سابقه تزيين كردند. آن گاه گروه بسيارى حدود پانصد هزار نفر زن و مرد براى تماشا به استقبال كاروان اسيران از شهر خارج شدند و سركردگان و اميران نيز دف زنان و رقص كنان و پايكوبان حركت كردند...
اين راوى پس از تشريح وضع مردم و جشن و سرور آنها مى نويسد: در آن روز كه چهارشنبه شانزدهم ربيع الاول بود، جمعيت در بيرون شهر به قدرى زياد بود كه روز محضر را در يادها زنده مى كرد. براى يزيد بن معاويه سراپرده وسيع و تختى نصب و حاشيه آن را به انواع جوهر مرصع كرده و در اطراف آن كرسيهاى زرين و سيمين نهاده بودند...
به هر صورت از مجموع اين نقل ها معلوم مى شود چه تدارك عظيمى براى اين جشن شوم ديده و چه مراسمى بر پا كرده بودند معلوم است كه در چنين شرايطى بر خاندان مظلوم و داغديده اهل بيت پيغمبر، با ديدن آن مناظره و احوال چه گذشته است !
از بانوى قهرمان ما در اين مراسم و اوضاع و احوال سخنى نقل نشده ، مگر پس از ورود به مجلس يزيد، كه آن جا چنان غرور و نخوت او را درهم شكست و او را چنان با چند جمله كوبنده و يك سخنرانى پر مغز و فصيح رسوا مى كرد كه مجال هر گونه عوام فريبى و عذر خواهى واداشت ، و چنان حساب شده و دقيق و با قدرت قلب ، او را به محاكمه كشيد كه عموم محدثان و مورخان شجاعت آن حضرت را در اين محاكمه كشيدن و گفت و گو ستوده اند.


 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
خطابه زينب (س ) در كوفه
پس از شهادت امام حسين (ع )، بلافاصله امانت بزرگ پى گيرى راهش ، به دوش زينب كبرى (س ) گذارده شد و او با سخنان آتشين خود، خفتگان را بيدار و ياغيان و سركشان را رسوا مى كرد.

هنگامى كه كاروان اسيران ، در آن جو پر از ظلم و خفقان به كوفه رسيد، زنان و مردان و كودكان كوفه در دو طرف مسير صف كشيده بودند و نظاره مى كردند. برخى ناراحت و برخى بهت زده و گروهى نيز از شدت تاءثر اشك مى ريختند. حضرت زينب نگاهى به مردم افكند و با اشاره خواست همه سكوت كنند. آن گاه با شجاعتى بى نظير و على وار به سخنرانى ايستاد:
(هان ، اى مردم كوفه ! اى اهل نيرنگ و فريب ! گريه مى كنيد؟!اى كاش هيچ گاه اشك چشم هايتان تمام نشود و هرگز ناله هايتان خاموش نگردد. همانا مثل شما مثل زنى است كه رشته خويش را پس از خوب بافتن ،
پنبه نمايد. شما سوگندهاى خود را دست آويز فساد، در ميان خويش قرار داديد.
(هان ! آگاه باشيد! چه بد است آن بار گناهى كه بر دوش گرفته ايد.
و عار شديد ننگى كه هيچ گاه لكه آن از دامن خود نتوانيد شست و چگونه مى توانيد اين ننگ را بشوييد كه نواده خاتم پيامبران و معدن رسالت را كشتيد، در حالى كه او مرجع رفع اختلافها و راهنماى زندگى تان بود و سرور و سالار جوانان اهل بهشت . گناهى بس بزرگ و كارى بسيار شوم مرتكب شده ايد.
(آيا تعجب مى كنيد اگر آسمان خون ببارد؟ آگاه باشيد كه چه بد و زشت بود آنچه نفستان به شما فرمان داد كه هم خدا را بر شما خشمگين نمود و هم در عذاب جاودانه خواهيد بود.
(آيا مى دانيد كه كدام جگرى را شكافتيد؟ و چه خونى را ريختيد؟ و كدام پرده نشينانى را از پرده بيرون كشيديد؟ كارى بس زشت و منكر مرتكب شديد كه نزديك است آسمان ها از هول آن فرو ريزند و زمين بشكافد و كوه ها از هم متلاشى گردند.
 
بالا