تشرّف يافتگان( شيخ مفيد رحمه الله)

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"


از كسانى كه موفق به دريافت نامه از ناحيهي مقدّسه حضرت بقيّه الاعظم عجّل الله تعالى فرجه الشريف شده است جناب ابى عبدالله محمد بن نعمان معروف به شيخ مفيد (رحمه الله) مى باشد.

و آن نامه به اين شرح است:

"لأخ السديد و والولىّ الرشيد الشيخ المفيد ابى عبدالله محمد بن نعمان ادام الله اعزازه من مستودع العهد المأخوذ على عباده"

ترجمه، (اين نامه اي ست) از كسى كه خدا عهد او را به بندگانش وعده داده براى برادر استوار (در دين) و دوستى كه (در ايمان) رشد پيدا كرده است جناب شيخ مفيد ابى عبدالله محمد بن نعمان كه خدا عزّت او را پايدار بدارد.

بسم الله الرحمن الرحيم

امّا بعد سلام عليك اى دوستدار مخلص در دين كه به يقين، مخصوص حقّ ما گشتى به درستى كه ما حمد مى كنيم خدايى را كه غير او خدايى نيست و از او مى خواهيم كه درود بفرستد بر آقا و مولا و پيغمبر ما محمّد و آل طاهرين او.

و تو را (كه خدا توفيق تو را براى يارى حق پايدار گرداند و درستى گفتار تو را كه از ما سخن مى گويى، پاداش عنايت فرمايد) خبرى مى دهم كه خدا به ما اذن داد كه تو را به نوشتن نامه اى برايت، مشرف سازيم و تو را امر نمائيم كه بعضى از امور را به دوستان ما كه نزد تو هستند برسانى (خداوند آنها را با اطاعت از خودش عزيز گرداند و كارهاى مهمّ ايشان را به عنايت و حفاظت خود، به عهده گيرد) پس اطاعت كن و توجه داشته باش (كه خدا تو را براى يارى خود عليه دشمنانش كه از دين خارج شده اند، تأييد نمايد) بر چيزيكه ذكر مى كنم و به دستور العملى كه برايت مى نويسم عمل كن و آن را به كسانى كه به ايشان اطمينان دارى، برسان. انشاء الله

اگر چه خدا صلاح ما و شيعيان مؤمن ما را در اين دانسته تا زمانيكه حكومت دنيا با گناهكاران است در جايى منزل كنيم كه از شهرهاى اهل ظلم و ستم دور باشد، ليكن ما از خبرهاى شما آگاه هستيم و هيچ چيز از احوال شما بر ما پنهان نيست و انحرافاتى كه به شما رسيده را مى دانيم. خطاهايى كه پيشينيان صالح از آن كناره مى گرفتند ولى بسيارى از شما به آنها ميل پيدا كرده اند و آن عهدى را خدا از ايشان گرفته بود، پشت سر انداختند. گويا اصلاً عهد و ميثاقى نمى دانند. ما شما را رها نمى سازيم و ياد شما را فراموش نمى كنيم كه اگر اينچنين نبود بلاها بر شما نازل مى شد و دشمنان، شما را نابود مى كردند پس از معصيت خدا پرهيز نمائيد و تقوى پيشه كنيد و براى نجات و رهايى شما از فتنه اى كه به شما روى آورده، ما را يارى كنيد(78) فتنه اى كه هر كس زمان مرگش فرا رسيده باشد، در آن فتنه هلاك مى شود و كسى كه به آرزويش (ديدار و ظهور ما) رسيده باشد، نجات مى يابد و اين فتنه نشانهي نزديك شدن حركت ما و علامت جدا شدن خوب و بد شما است كه به جهت انتقال امر و نهى ما صورت مى گيرد. و خداوند نور خود را تمام مى كند اگر چه كه مشركين ناراحت باشند.

از آتشى كه تفكرات بنى اميّه شعله هاى آن را بر افروخت و طايفهي هدايت يافته را به هراس انداخت، به تقيه پناه آوريد. نجات دادن كسى كه در اين فتنه خود را پنهان نسازد و براى رهايى از آن در راههاى مورد رضايت گام بر مى دارد، بر عهدهي من مى باشد.

از حادثه اى كه در ماه جمادى الاولى امسال اتفاق مى افتد، عبرت بگيريد. و به جهت آنچه بعد از آن روى مى دهد، از خواب (غفلت) بيدار شويد.

به زودى از آسمان نشانه اى روشن، ظاهر مى شود و همانند آن نيز در زمين علامتى آشكار گردد كه تفاوتى با هم ندارند در مشرق زمين حادثه اى روى مى دهد كه سبب حزن و اندوه و اضطراب است و بعد از آن گروهى كه از اسلام خارج باشند بر عراق غلبه پيدا كنند و به سبب اعمال ايشان ارزاق مردم عراق تنگ شود.

سپس به جهت هلاك شدن شخصى از اشرار، گشايش و فرج در آن غم و اندوه ايجاد مى شود و مردمان خوب و با تقوى مسرور و خوشحال گردند و هر كس اراده نمايد كه حج انجام دهد به آرزوى خود برسد اگر چه تعداد آنها بسيار باشد و همه با هم اجتماع نمايند.

و ما به جهت آن آسان شدن حج و واقع شدن آن به صورت اختيار و اجتماع ايشان، شأن و مقام و قدرتى داريم كه نظاممند و طبق قاعده انجام مى پذيرد.

پس بايد هر يك از شما كارى را كه باعث قرب و نزديكى شما به محبّت ما شود، انجام دهد و اعمالى را كه سبب نزديكى شما به آنچه ما را ناراحت و خشمگين مى نمايد ترك نمايد. چرا كه فرج ما مسأله اى است كه ناگهان فرا مى رسد. زمانيكه توبه فايدهاى نمى بخشد و پشيمانى از گناه نجات بخش نخواهد بود.

و خداوند راه صلاح و رسيدن به حق را به شما الهام نمايد و با لطف خود اسباب دستيابى به رحمتش را براى شما فراهم سازد.

اين است صورت خطى كه با دست مبارك نوشته شده و بر صاحب آن دست سلام باد.

اين نوشته ى ما به توست اى برادر و اى دوستدار كه در محبت ما صادق و با صفايى و يار وفادار ما مى باشى. خداوند با ديده اى كه هرگز به خواب نمى رود، از تو محافظت كند.

پس از اين نوشته نگهدارى كن و كسى را بر خطّ آنچه نوشته ايم آگاه مكن و هركس را كه به او اطمينان دارى از مطالب آن آگاه ساز و به ايشان توصيه نما كه به آن عمل كنند ان شاء الله تعالى و صلى الله على محمد و آله الطاهرين(79).
 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : تشرّف يافتگان( شيخ مفيد رحمه الله)

داستانى ديگر از شيخ مفيد

در كتاب شريف عقبرى الحسان داستان ديگرى نيز از مرحوم شيخ مفيد نقل شده است كه نشان دهنده ى عنايت و توجهي خاص حضرت بقيه الله(عليه السلام) به ايشان است و آن به اين شرح است كه:

در زمان شيخ مفيد رحمه الله شخصى از روستايى به خدمت ايشان رسيد و سئوال كرد: زنى حامله فوت كرده و حملش زنده است. آيا بايد شكم زن را شكافت و طفل را بيرون آورد يا اينكه به همان حالت او را دفن كنيم؟

شيخ مفيد فرمود: با همان حمل، زن را دفن كنيد.

آن مرد برگشت ولى متوجه شد سوارى از پشت سر مى تازد و مى آيد. وقتى نزديك او رسيد.

گفت: اى مرد، شيخ مفيد فرمود: شكم آن را شكافته و طفل را بيرون آوريد، بعد او را دفن كنيد.

مرد روستايى همين كار را كرد.

پس از مدتى ماجراى آن سوار را براى شيخ نقل كردند.

ايشان فرمود: من كسى را نفرستاده بودم. معلوم است كه آن شخص حضرت صاحب الزمان عجل الله فرجه الشريف بوده اند. حال كه ما در احكام شرعى اشتباه مى كنيم، همان بهتر كه ديگر فتوا ندهيم.

لذا در خانه ى خود نشست و بيرون نيامد.

امّا از ناحيهي مقدسه حضرت صاحب الامر(عليه السلام) توقيع و نامه اى براى ايشان صادر شد كه:

بر شماست فتوا دادن و بر ماست كه نگذاريم شما در خطا واقع شويد.

با صدور اين توقيع، شيخ مفيد بار ديگر به مسند فتوا نشست.(80)
 

شیخ رجبعلی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
آقای کمال فر جریان واقعه را چنین نقل نمود:
روز چهلم پس از اعمال مسجد جمکران و انجام دستور، ظهر شد، موذن اذان گفت، نماز جماعت بر پا شد، پس از ادای نماز ظهر و عصر، شخصی به نزد من آمد و گفت: آیا نمی خواهی امام زمان خود را زیارت کنی؟
در جواب گفتم: تمام ایده و آرزوی من دیدن جمال مبارک آقا امام زمان روحی له الفداء است، آمدنم در این مکان برای رسیدن به خدمت آقا حجه بن الحسن (عجل الله تعالی فرجه) الشریف است.


وی گفت: پس بیا با هم برویم، به دنبال آن شخص رفتم، از مسجد خارج شدیم، وارد بیابان شدیم، ولی دیدم آن بیابان، بیابان جمکران نیست، بیابان دیگری است، در یک طرف بیابان خیمه هایی زده شده است، آن شخص مرا به یکی از خیمه ها راهنمائی نمود، وارد خیمه شدم، دیدم سفره غذا گسترده است و در آن انواع اغذیه چیده شده و اشخاصی دور سفره نشسته اند، و شخصی با چهره جذاب و نورانی و زیبا و در عین حال هیبت انگیز، در یک طرف سفره نشسته اند، سلام کردم، جواب شنیدم، آن آقای بزرگوار فرمودند: بیا بر سر سفره بنشین، ولی من از خود بیخود شده، مات و مبهوت جمال دل آرای آن شخص نورانی شدم، چشم از او بر نمی داشتم، به قدری هیبت او مرا به خودش جذب کرده بود که همه چیز از یادم رفت، حتی نمی دانستم برای چه در در این خیمه وارد شدم، با تبسمی ملیحانه فرمودند: غذا بخور.

من به امر او سر به زیر انداخته مشغول غذا خوردن شدم، ولی گاهی به آن جمال دل آرا نظر می افکندم، دیدم آقا یک خیار و مقداری نان برداشته اند و می خواهند میل نمایند، عرض کردم: آقا رسم ما ایرانیان این است که میوه را یا جلوی غذا و یا بعد از غذا به نحو استقلال مصرف می نمائیم. شما چرا از این اغذیه، چیزی مصرف نمی نمائید؟
آقا در جواب فرمودند: ما تفکه نمی کنیم، هر میوه ای که باشد آن را خورشت قرار داده با نان مصرف می کنیم، هرگز به استقلال میوه ای را نمی خوریم، شما کاری به ما نداشته باشید به رسم خود عمل کنید.

پس از صرف غذا و بر چیدن سفره، آقای بزرگوار فرمودند: آقای محمد یزدی شما باید به اهواز بروید، ما دستور داده ایم برای شما خانه ای مناسب تهیه نموده اند و کار شما در آنجا بالا می گیرد، در آنجا با سران قوم ملاقات خواهید کرد. با شما کاری را می خواهند انجام دهند، در آن کار بدون مشورت و صلاحدید آن کسی که به شما دستور داده که به نزد ما توانستید بیائید (یعنی اینجانب لنگرودی) وارد نشوید، اگر او صلاح دید مانعی ندارد.
یک مرتبه آقا خیمه و آن افراد و آن مکان از نظرم ناپدید شد، خود را در بیابان جمکران دیدم.
آقای کمال فر پس از چند روز طبق فرمایش آقا به اهواز رفت، و پس از مدتی به قم آمد و با بنده ملاقات نمود و راجع به انجام کاری از من صلاحدید کرد، من صلاح ندیدم، وی زیاد پافشاری کرد و گفت: خطری ندارد، در جواب گفتم: به نظر من خطر بزرگی در این کار هست، اگر می گویی خطری نیست و واقعا اطمینان داری مانعی ندارد.
وی باز به اهواز رفت، پس از یک سال به قم آمد، ولی هراسان بود و گفت: حرف شما صحیح بود، در خطر عظیمی قرار گرفتم، ولی امید است که به یاری خدا و خواست امام زمان روحی له الفداء بر طرف شود. و من برای اطمینان خواطر شما فردا ساعت ده به منزل شما می آیم، ولی رفت و دیگر بازنگشت. و اکنون چندین سال است که او را ملاقات نکرده ام، اما از گوشه و کنار شنیده شده است که او در یک گوشه ایران زندگی می کند. و هو العالم.



.... دستخط آیت الله سید محمد مهدی المرتضوی اللنگرودی (عبدالصاحب) در واحد فرهنگی کتابخانه عمومی حضرت ابوالفضل (ع) موجود است.
 

شیخ رجبعلی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
آقای حاج محمد آقاجانی فرمودند:
شخصی به نام حاج انگشت باف معمار، تقریبا در سال ۱۳۵۰ شمسی که در تهران ساکن می باشد در اثر عمل بساز و بفروش ملک، وضع مالی نامبرده بسیار خراب و به ورشکستگی انجامید. لذا نامبرده هر شب جمعه از تهران به مسجد مقدس جمکران جهت توسل به ولی عصر (علیه السلام) امام زمان می آمد، چون شوهر همشیره ما بود به منزل ما می آمد، یک شب جمعه می بیند که بعضی از حیوانها وارد حیاط مسجد می شوند، تصمیم می گیرد که با کمک مردم دیواری جهت حیاط مسجد مقدس جمکران بکشد، لذا با توکل به خدا و امداد از حضرت بقیه الله الاعظم پس از یک سال و اندی دیوارکشی تمام شد.
شبی حاج حسن رو به من گفت: دیوار مسجد را تمام کردم، من به او گفتم: می خواستی از حضرت یک خانه به تو بدهد، ایشان فرمودند: توجهی نداشتم، امشب مشرف می شوم، خانه را از امام زمان (علیه السلام) می گیرم، انشاء الله تا اینکه خانه ام مجانی باشد، و پول محضر هم ندارم.
هفته بعد آمد منزل ما، گفت: خانه را از امام زمان (علیه السلام) گرفتم و پول محضر آن را هم فروشنده داد، پول خانه را هم بابت سود احتمالی یک تقسیم بندی زمین مجانا واگذار نموده، خانه مذکور در خیابان ناصریه تهران موجود است، سه طبقه است، بسیار خانه خوب، دارای شش اطاق و دو مغازه و زیرزمین.
اینجانب شاهد و ناظر مراتب نامبرده می باشم و در آن خانه متجاوز از سی مرتبه رفت و آمد داشته ام، چون شنیدم حضرتعالی کتابی جامع و پرارزش از کرامات و معجزات مسجد مقدس جمکران که به دستور حضرت ولی عصر امام زمان (علیه السلام) که بیش از یک هزار سال بنا گردیده، در دست تالیف دارید خواستم من هم به اندازه قطره ای بهره مند شوم.
توضیح اینکه آقای حاج محمد آقاجانی مرد خیر و نیکوکاری است و کمکهای زیادی در راه خدا و ائمه معصومین (:S (31):) به فقرا و مستمندان نموده است، من باب نمونه مسجدی بسیار مجلل در خیابان چهارمردان، نرسیده به گلزار شهدا علی بن جعفر (علیه السلام) بنا نموده، هر کسی مناره آن مسجد را ببیند به یاد مدینه منوره می افتد.
در سال ۷۲ بود که معظم له از مکه تشریف آورده بودند، و حقیر به دیدنشان مشرف شدم، در خدمت سرور معظم آقای حاج حسن آقاجانی که صحبت از جمکران شد در همین منزل تصمیم گرفتم کتابی در فضیلت مسجد مقدس جمکران تالیف نمایم، الحمدالله از توجیهات امام زمان (علیه السلام) خداوند این توفیق را به حقیر کرامت فرمود.
6240472c0a95c.jpg
 
بالا