غزل های معاصر

بابک

مدیر تالار قرآن
"بازنشسته"
شبیه آتشی در باد خاکستر نمی گیرم
اگر خاموش گردم شعله را از سر نمی گیرم

:gol::gol::gol:

به من از خم شدن چیزی مگو چون آنچنان سختم
که شکل از ضربه های پتک آهنگر نمی گیرم

:gol::gol::gol:

گرفتی هر چه را دادی، خیالی نیست اما من
دلی را که سپردم دست تو،دیگر نمی گیرم

:gol::gol::gol:

من آن مرغم که بگشایی قفس را باز می ماند
به هر جا خو کنم دیگر، از آنجا پر نمی گیرم

:gol::gol::gol:

به من گفتی که هر چیزی بهای در خوری دارد
بهای عشق من مرگ است از آن کمتر نمی گیرم
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
پلنگ سنگی دروازه‌ های بسته شهرم

مگو آزاد خواهی شد که من زندانی دهرم

:gol::gol:
تفاوت‌ های ما بیش از شباهت هاست باور کن

تو تلخی شراب کهنه ای من تلخی زهرم

:gol::gol:
مرا ای ماهی عاشق رها کن فکر کن من هم

یکی از سنگ های کوچک افتاده در نهرم

:gol::gol:

کسی را که برنجاند تو را هرگز نمی بخشم

تو با من آشتی کردی ولی من با خودم قهرم

:gol::gol:
تو آهوی رهای دشت های سبزی اما من

پلنگ سنگی دروازه‌های بسته شهرم

:gol::gol:

فاضل نظری
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
ای زندگی بردار دست از امتحانم

چیزی نه میدانم نه میخواهم بدانم

:gol::gol:

دلسنگ یا دلتنگ ! چون کوهی زمینگیر

از آسمان دلخوش به یک رنگین کمانم


:gol::gol:

کوتاهی عمر گل از بالا نشینی ست

اکنون که میبینند خوارم،در امانم

:gol::gol:

دلبسته افلاکم و پابسته خاک

فواره ای بین زمین و آسمانم

:gol::gol:

آن روز اگر خود بال خود را می شکستم

اکنون نمی گفتم بمانم یا نمانم؟!

:gol::gol:

قفل قفس باز و قناری ها هراسان

دل کندن آسان نیست ! آیا می توانم ؟!

:gol::gol:

فاضل نظری

 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
نه اینکه فکر کنی مرهم احتیاج نداشت

که زخم های دل خون من علاج نداشت

:gol::gol:

تو سبز ماندی و من برگ برگ خشکیدم

که آنچه داشت شقایق به سینه کاج نداشت

:gol::gol:

منم خلیفه ی تنهای رانده از فردوس

خلیفه ای که از آغاز تخت و تاج نداشت

:gol::gol:

تفاوت من و اصحاب کهف در این بود

که سکه های من از ابتدا رواج نداشت

:gol::gol:

نخواست شیخ بیابد مرا که یافتنم

چراغ نه که به گشتن هم احتیاج نداشت

:gol::gol:

فاضل نظری
 

شیخ رجبعلی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
گرچه می گویند این دنیا به غیر از خواب نیست

ای اجل!مهمان نوازی کن که دیگر تاب نیست


بین ماهی های اقیانوس و ماهی های تنگ

هیچ فرقی نیست وقتی چاره ای جز آب نیست!


ما رعیت ها کجا!محصول باغستان کجا!؟

روستای سیب های سرخ بی ارباب نیست


ای پلنگ از کوه بالا رفتنت بیهوده است

از کمین بیرون مزن امشب شب مهتاب نیست


در نمازت شعر می خوانی و می رقصی٬دریغ

جای این دیوانگی ها گوشه محراب نیست


گردبادی مثل تو یک عمر سرگردان چیست؟

گوهری مانند مرگ آنقدر هم نایاب نیست!...
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
سکه این مهر از خورشید هم زرین‌تر است
خون ما از خون دیگر عاشقان رنگین‌تر است

:gol::gol:

رود راهی شد به دریا، کوه با اندوه گفت
می‌روی اما بدان دریا ز من پایین‌تر است

:gol::gol:

ما چنان آیینه‌ها بودیم، رو در رو ولی
امشب این آیینه از آن آینه غمگین تر است

:gol::gol:

گر جوابم را نمی‌گویی، جوابم کن به قهر
گاه یک دشنام از صدها دعا شیرین‌تر است

:gol::gol:

سنگدل! من دوستت دارم، فراموشم نکن
بر مزارم این غبار از سنگ هم سنگین تر است

:gol::gol:

فاضل نظری
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"

تو همانی که دلم لک زده لبخندش را

او که هرگز نتوان یافت همانندش را

:gol::gol:

منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد

غزل و عاطفه و روح هنرمندش را

:gol::gol:

از رقیبان کمین کرده عقب می‌ماند

هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را

:gol::gol:

مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر

هر که تعریف کند خواب خوشایندش را

:gol::gol:

مادرم بعد تو هی حال مرا می‌پرسد

مادرم تاب ندارد غم فرزندش را

:gol::gol:

عشق با اینکه مرا تجزیه کرده‌ست به تو

به تو اصرار نکرده‌ست فرآیندش را

:gol::gol:

قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت

مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را

:gol::gol:

حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید

بفرستند رفیقان به تو این بندش را

:gol::gol:

منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر

بین موهای تو گم کرد خداوندش را
:gol::gol:

کاظم بهمنی
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
شاخـه را محکـم گـرفـتـن این زمان بی فایده است

بـرگ می ریـزد، ستـیـزش بـا خـزان بی فایده است

:gol::gol:

بـاز می پرسی چـه شـد که عاشق جبـرت شـدم

در دل طـوفـان کـه بـاشی بـادبــان بی فایده است

:gol::gol:

بــال وقتی بـشـکـنـد از کــوچ هـم بـایـد گــذشـت

دسـت و پـا وقـتـی نـبـاشـد نردبان بی فایده است

:gol::gol:

تـا تـو بــوی زلـفـهــا را مـی فـرسـتـی بـا نـسـیــم

سعی من در سر به زیری بی گمان بی فایده است

:gol::gol:

تـیــر از جـایی کـه فـکــرش را نمی کــردم رسـیــد

دوری از آن دلــبـــر ابـــرو کـــمـــان بی فایده است

:gol::gol:

در مـن ِ عـاشـق تــوان ِ ذره ای پـرهــیـــز نـیـسـت

پـرت کـن مـا را بـه دوزخ،امـتـحــان بی فایده است

:gol::gol:

از نـصـیـحـت کـردنـم پـیـغـمـبــرانـت خـسـتــه انـد

حرف موسی را نمی فهمد شبـان،بی فایده است

:gol::gol:

مــن بــه دنــبـــال خــدایـی کـه بــســوزانــد مـــرا

همـچنـان می گردم امـا همـچنـان بی فایده اسـت

:gol::gol:

کاظم بهمنی
 

بابک

مدیر تالار قرآن
"بازنشسته"
ای کاش جان بخواهد معشوق جانی ما

تا مدعی بمیرد از جان فشانی ما
:gol::gol::gol:
گر در میان نباشد پای وصال جانان

مردن چه فرق دارد با زندگانی ما
:gol::gol::gol:
ترک حیات گفتیم کام از لبش گرفتیم

الحق که جای رشک است بر کامرانی ما
:gol::gol::gol:
سودای او گزیدیم جنس غمش خریدیم

یا رب زیان مبادا در بی زیانی ما
:gol::gol::gol:
در عالم محبت الفت بهم گرفته

نامهربانی او با مهربانی ما
:gol::gol::gol:
در عین بی‌زبانی با او به گفتگوییم

کیفیت غریبی است در بی زبانی ما
:gol::gol::gol:
صد ره ز ناتوانی در پایش اوفتادیم

تا چشم رحمت افکند بر ناتوانی ما
:gol::gol::gol:
تا بی‌نشان نگشتیم از وی نشان نجستیم

غافل خبر ندارد از بی‌نشانی ما
:gol::gol::gol:
اول نظر دریدیم پیراهن صبوری

آخر شد آشکارا راز نهانی ما
:gol::gol::gol:
تا وصف صورتش را در نامه ثبت کردیم

مانند اهل دانش پیش معانی ما
:gol::gol::gol:
تدبیرها نمودیم در عاشقی فروغی

کاری نیامد آخر از کاردانی ما

 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
«آزادی»

در این دریا، چه می‌جویند ماهی‌های سرگردان
مرا آزاد می‌خواهی؟ به تنگ خویش برگردان
:gol::gol:

مرا از خود رها کردی و بال پر زدن دادی
اگر این است آزادی مرا بی‌بال و پر گردان
:gol::gol:

دعای زنده ماندن چیست وقتی عشق با ما نیست
خداوندا دعای دوستان را بی‌اثر گردان
:gol::gol:

من از دنیا به جادوی تو دل خوش کرده‌ام ای عشق
طلسمی را که بر من بسته بودی، بسته‌تر گردان
:gol::gol:

به جای اینکه هیزم بر اجاقی تازه بگذاری
همین خاکستر افسرده را زیر و زبر گردان
:gol::gol:

من از سرمایه عالم همین یک «قلب» را دارم
اگر چیزی دگر مانده ا‌ست، آن را هم هدر گردان
:gol::gol:

در این دوزخ به جز تردید راهی تا حقیقت نیست
مرا در آتش تردیدهایم شعله‌ور گردان
:gol::gol:

فاضل نظری
 
بالا