غزل های معاصر

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
این روزها چقدر هوای تو می کنم
حتی غروب گریه برای تو می کنم

:gol::gol:

گاهی کنار پنجره ام می نشینم و
چشمی میان کوچه رهای تو می کنم
:gol::gol:

خیره به کوچه می شوم اما تو نیستی
یاد تو، یاد مهر و وفای تو می کنم
:gol::gol:

خود نامه ای برای خود می نویسم و
آن را همیشه پست بجای تو می کنم
:gol::gol:

وقتی که نامه می رسد از سوی من به من !
می خوانم و ... دوباره هوای تو می کنم ...
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
تا گلو گريه كند، بغض فراهم شده است
چشم ها بس كه مطهّر شده، زمزم شده است
:gol::gol:
نه فقط شاعر اين شعر عزا پوشيده ست
واژه هايش، همه اندوه محرّم شده است
:gol::gol:
ظهر داغي ست، عرق ريزي روحم گوياست
از سرم، سايه ي طوبا نفسي، كم شده است
:gol::gol:
"هر كه دارد هوس اش"، نه! عطش اش، بسم الله
راه عشق ست و به اين قاعده ملزم شده است
:gol::gol:
سوگواران شما، مرثيه خوان خويش اند
بي سبب نيست كه عالم، همه ماتم شده است
:gol::gol:
"من ملك بودم و فردوس برين" مي داند
اين ملك شور كه را داشت، كه آدم شده است
:gol::gol:
من نه مداحم و نه مرثيه سازم، امّا
سر فراز آن كه به طوفان شما خم شده است


محمد علی بهمنی
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
مــن کــــــه در تنـــگ بــــرای تــو تـمـــاشــا دارم
بــــا چـــــه رویـــــی بنــــویـســم غــم دریا دارم؟


:gol::gol:
دل پر از شوق رهایی سـت ،ولی ممکن نیست
بـــــــه زبــــــان اورم ان را کـــــــــه تــمــنـــا دارم


:gol::gol:
چــیســـــتم؟! خــــاطــره زخـــم فرامــوش شده
لـــب اگــــر بــاز کـــنم بـا تــو ســخن هـــــا دارم


:gol::gol:
بـا دلــت حســـرت هم صحبتی ام هست ،ولی
ســنگ را بــا چـــه زبانــــی بــه ســـخن وادارم؟


:gol::gol:
چیـــزی از عمــر نمانده ست ،ولی می خواهم
خــانــه ای را کــــه فــــروریــختـــه بــر پــا دارم…


:gol::gol:

فاضل نظری
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
مرا بازیچـه‌ خودساخت چـون موسا که دریا را

فراموشش نخواهم کرد چون دریا که موسا را

:gol::gol:

نسیم مست وقتی بوی گل می‌داد حس کردم

کـــه این دیوانــه پرپر می‌کند یک روز گـــل‌ها را

:gol::gol:
خیانت قصه‌ی تلخی است اما از که می‌نالم؟

خودم پــــرورده بودم در حــواریــون یهــــودا را

:gol::gol:

خیانت غیرت عشق است وقتی وصل ممکن نیست

چـــه آســــان ننگ می‌خوانند نیرنگ زلیخــــا را

:gol::gol:

کسی را تاب دیدار سرِ زلف پریشان نیست

چـــرا آشفته می‌خواهی خدایــا خاطر ما را

:gol::gol:

نمی‌دانم چـــه افسونی گریبان‌گیر مجنون است

که وحشی می‌کند چشمانش‌آهوهای صحرا را

:gol::gol:

چه خواهد کردبا ما عشق؟پرسیدیم و خندیدی

فقــــط با پاسخت پیچیـده‌تر کــــردی معمــــا را

:gol::gol:

فاضل نظری
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
به جست‌و‌جوي تو در چارراه رهگذران

نگاه دوخته‌ام در نگاه رهگذران

:gol::gol:

تمام رهگذران، چيزي از تو کم دارند

نظارة تو کجا و نگاه رهگذران؟

:gol::gol:

در ازدحام خيابان، شبي تو را ديدم

که ناپديد شدي در پناه رهگذران

:gol::gol:

مرا به ياد تو و بخت خود مي‌اندازد

لباس‌هاي سفيد و سياه رهگذران

:gol::gol:

بدون بودن تو، ميله‌هاي زندان است

خطوط پيرهن راه‌راه رهگذران

:gol::gol:

تو نيستي که ببيني براي يافتنت

چگونه زُل زده‌ام در نگاه رهگذران

:gol::gol:

ولي بپرس از اين مردم غریب بپرس

که من چه مي‌کشم از قاه‌قاه رهگذران

:gol::gol:
بهروز یاسمی
:gol::gol::gol:
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"

مرگ در قاموس ما از بی وفایی بهتر است

در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است

:gol::gol:

قصه ی فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاه

دل به دست آوردن از کشور گشایی بهتر است

:gol::gol:

تشنگانِ مِهر محتاج ترحم نیستند

کوشش بیهوده در عشق از گدایی بهتر است

:gol::gol:

باشد ای عقل معاش اندیش، با معنای عشق -

آشنایم کن ولی نا آشنایی بهتر است

:gol::gol:

فهم این رندی برای اهل معنا سخت نیست

دلبری خوب است، اما دلربایی بهتر است

:gol::gol:

هر کسی را تاب دیدار سر زلف تو نیست

اینکه در آیینه گیسو می گشایی بهتر است

:gol::gol:

کاش دست دوستی هرگز نمی دادی به من

« آرزوی وصل » از « بیم جدایی » بهتر است

:gol::gol:

فاضل نظری
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
دلی که پیش تو ره یافت باز پس نرود

هواگرفته عشق از پی هوس نرود

:gol::gol:

به بوی زلف تو دم می‌زنم درین شب تار

وگرنه چون سحرم بی تو یک نفس نرود

:gol::gol:

چنان به دام غمت خو گرفت مرغ دلم

که یاد باغ بهشتش درین قفس نرود

:gol::gol:

نثار آه سحر می‌کنم سرشک نیاز

که دامن توام ای گل ز دسترس نرود

:gol::gol:

دلا بسوز و به جان برفروز آتش عشق

کزین چراغ تو دودی به چشم کس نرود

:gol::gol:

فغانِ بلبل طبعم به گلشن تو خوش است

که کار دلبری گل ز خار و خس نرود

:gol::gol:

دلی که نغمه ناقوس معبد تو شنید

چو کودکان ز پی بانگ هر جرس نرود

:gol::gol:

بر آستان تو چون سایه سر نهم همه عمر

که هرکه پیش تو ره یافت باز پس نرود

:gol::gol:

هوشنگ ابتهاج
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"

چنان که از قفس هم دو یا کریم به هم

از آن دو پنجره ما خیره می شدیم به هم

:gol::gol:

به هم شبیه ، به هم مبتلا ، به هم محتاج

چنان دو نیمه سیبی که هر دو نیم به هم

:gol::gol:

من و توایم دو پژمرده گل میان کتاب

من و توایم دو دلبسته از قدیم به هم

:gol::gol:

شبیه یکدگریم و چقدر دلگیر است

شبیه بودن گل های بی شمیم به هم

:gol::gol:

من و تو رود شدیم و جدا شدیم از هم

من و تو کوه شدیم و نمی رسیم به هم

:gol::gol:

بیا شویم چو خاکستری رها در باد

من و تو را برساند مگر نسیم به هم...

:gol::gol:

فاضل نظری
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
خطی کشید روی تمام سوال ها
تعریف ها معادله ها احتمال ها

:gol::gol:
خطی کشید روی تساوی عقل و عشق
خطی دگر به قائده ها و مثال ها

:gol::gol:

خطی دگر کشید به قانون خویشتن
قانون لحظه ها و زمان ها و سال ها

:gol::gol:

از خود کشید دست و به خود نیز خط کشید
خطی به روی دفتر خط ها و خال ها

:gol::gol:
خط ها به هم رسید و به یک جمله ختم شد

با عشق ممکن است تمام محال ها
:gol::gol:

فاضل نظری
 

ajmn555

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
کاش شاعر شعر ها رو هم می گفتید
 
بالا