وضعیّت صالحان در حکومت ظالمان

mahdi gh

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
امام علی علیه السلام درخطبه 32 نهج البلاغه بعد از ذکر 4 گروه از انسان های دنیاپرست و گنهکار(1) به سراغ گروه پنجمى مى رود که اولیاءالله و جنود حق و مردان خدا و جمعیّت ممتازند که در جوامعى که گروههاى چهارگانه دنیاپرست، زمام امور را به دست گرفته اند و همه جا در صحنه حضور دارند، از متن جامعه کنار زده شده و ناشناخته مانده اند.

حضرت به خاطر عظمت مقام آنان از آنها تعبیر به «رجال» مى کند در حالى که از گروههاى چهارگانه پیشین، تعبیر به «ناس» شده بود و در حقیقت این گروه پنجم هستند که امام (علیه السلام) آنها را محور یک جامعه الهى پیشرفته مى داند و یاران خود را تشویق مى کند که در زمره آنان باشند. حضرت در توصیف آنها نخست مى گوید:

(در این میان گروهى باقى مانده اند که یاد قیامت، چشمهایشان را فرو افکنده و ترس از دادگاه محشر اشکشان را جارى ساخته است) ؛

«وَ بَقِیَ رِجَالٌ غَضَّ اَبْصَارَهُمْ ذِکْرُ الْمَرْجِعِ وَ اَرَاقَ دُمُوعَهُمْ خَوْفُ الْمَحْشَرِ».

به این ترتیب نخستین توصیف آنها احساس مسئولیت در برابر خداوند و دادگاه قیامت است، احساسى بسیار نیرومند که دل را به لرزه درمى آورد و اشکها را جارى مى سازد.

 
آخرین ویرایش:

mahdi gh

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
در واقع تعبیرات فوق از این آیه شریفه اقتباس شده است که: «رِجالٌ لاتُلْهِیهِمْ تِجارَهٌ وَ لابَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللهِ وَ اِقامِ الصَّلاهِ وَ ایتاءِ الزَّکاهِ یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فیهِ الْقُلُوبُ وَ الاَْبْصارُ»؛ (مردانى که هیچ تجارت و معامله اى آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و اداى زکات غافل نمى کند، آنها از روزى مى ترسند که در آن دل ها و چشم ها زیر و رو مى شود).(2)

حضرت سپس به سرنوشت متفاوت این گروه در جوامعى که گروه های دنیاپرست در آن حاکمند پرداخته و مى فرماید: هر یک از آنها به یکى از این پنج سرنوشت گرفتار مى شوند:

(آنان (به خاطر حق گویى و حق جویى) یا از جامعه رانده و آواره شده اند و یا ترسان به گوشه تنهایى خزیده و یا خاموشند و مهر سکوت بر دهان زده اند (چرا که گوش شنوا و دل بیدارى که سخنان آنان را درک کند و به دعوتشان لبیک بگوید، نمى یابند). یا مخلصانه (به امید تاثیر در بعضى از دل ها)، به سوى خدا دعوت مى کنند و یا با چشمى گریان و دلى پردرد، (به صحنه هاى پرفسادى که قادر بر تغییر آن نیستند) مى نگرند)؛

«فَهُمْ بَیْنَ شَرِید(3) نَادّ،(4) وَ خائِف مَقْمُوع(5) وَ سَاکِت مَکْعُوم(6) وَدَاع مُخْلِص وَثَکْلاَنَ(7) مُوجَع».

 
آخرین ویرایش:

mahdi gh

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
حضرت سپس به بیان اوصاف دیگرى از این گروه پرداخته و با عباراتى کوتاه و پرمعنا و تاسّف برانگیز، وضع آنان را در چنین اجتماعى شرح مى دهد و مى فرماید:

(تقیّه آنان را منزوى ساخته و به فراموشى سپرده) ؛«قَدْ اَخْمَلَتْهُمُ(8) التَّقِیَّهُ».

گرچه آنها مبارز و مجاهد هستند، ولى آنجا که فریاد کشیدن اثرى جز از میان رفتن نیروها ندارد، چاره اى جز پناه بردن به تقیّه نیست.

حضرت سپس مى فرماید: به خاطر نبودن یار و یاور (ناتوانى و ذلّت وجودشان را فرا گرفته) ؛«وَ شَمِلَتْهُمُ الذِّلَّهُ».

آنها در پیشگاه خدا و در درون جانشان عزیزند، ولى اجتماع که ارزش ها در آن وارونه شده آنان را به ضعف و ذلّت محکوم کرده است.

حضرت آنگاه حال آنها را چنین مجسّم مى کند: (آنها به کسانى مى مانند که در دریاى نمک فرو رفته و گرفتار شده اند، که هر گونه حرکتى براى آنها سبب سوزش بیشتر و ناراحتى شدیدتر مى گردد) ؛«فَهُمْ فى بَحْر اُجاج».(9)

بدیهى است کسى که در چنین دریایى غوطه ور است تمام وجودش مى سوزد و هر گاه تشنه شود آبى پیدا نمى کند که بنوشد، پس درون و برون، هر دو مى سوزد حال اولیاى خدا و مردان صالحى که در جوامع مملوّ از فساد که ظالمان زورگو بر آن حکومت مى کنند، گرفتار مى شوند همین است؛ چرا که یار و یاورى براى قیام کردن و فریاد کشیدن نمى یابند!

 
آخرین ویرایش:

mahdi gh

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
حضرت در ادامه این سخن مى افزاید: (دهانشان بسته و قلوبشان مجروح است) ؛«اَفْوَاهُهُمْ ضَامِزَهٌ،(10) وَ قُلُوبُهُمْ قَرِحَهٌ».

ممکن است در اینجا کسانى گمان برند که این ناتوانى و ضعف و سکوت و تقیّه نتیجه کارهاى خودشان است که به موقع قیام نکردند و فریاد نکشیدند، لذا امام (علیه السلام) در ذیل این سخن، با چند جمله این اشتباه را به طور کامل برطرف مى سازد. او مى فرماید: (آنها (در میدان نصیحت و اندرز) آن قدر نصیحت کرده اند که خسته شده اند و آن قدر تحت فشار قرار گرفته اند که ناتوان گشته اند و (در میدان نبرد) آن قدر کشته داده اند که به کمى گراییده اند)
؛«قَدْ وَعَظُوا حَتَّى مَلُّوا وَقُهِرُوا حَتَّی ذَلُّوا، وَ قُتِلُوا حَتَّى قَلُّوا».

آرى آنها جهاد را در تمام شاخه هایش تجربه کرده اند از دل فریاد کشیده اند، با بیان منطقى اندرز داده اند و در مبارزه مسلّحانه قربانى ها تقدیم کرده اند تا آنجا که بسیارى از نفرات خود را از دست داده اند، چرا که یار و یاورى نداشته و توازن قوا در میان آنها و دشمن به هیچ وجه برقرار نبوده است.

تا آنجا که امید پیروزى داشته اند و احتمال ریشه کن کردن فساد مى داده اند جنگیده اند و سپس براى حفظ باقى مانده اندک، به تقیّه پناه برده اند.(11)




پی نوشت:
(1). «دنیا طلبان» چهار گروه اند: (الف)- گروهى از آنها کسانى هستند که اگر دست به فساد نمى زنند به خاطر این است که روحشان ناتوان و شمشیرشان کند و مالشان اندک است. (ب)-گروه دیگر آنانند که شمشیر کشیده و فساد و شرارت خویش را آشکار ساخته و لشکر سواره و پیاده خود را. (ج)-گروه دیگرى از مردم کسانى هستند که دنیا را با کارهاى آخرت طلب مى کنند نه این که آخرت را با عمل دنیا طلب کنند. (د)- گروه دیگرکسانى هستند که حقارت و ناتوانى و نداشتن وسیله کافى، آنان را از رسیدن به جاه و مقام بازداشته.
(2). سوره نور، آیه 37.
(3). «شرید» از ماده «شرد» در اصل، به معناى «فرار کردن شتر» است. و سپس به تمام کسانى که به هر دلیل، از قومى فرار کرده اند، اطلاق شده است.
(4). «نادّ» از ماده «ندّ»، به معناى «فرار کردن به تنهایى» است.
(5). «مقموع» از ماده «قمع» به معناى «مقهور و مغلوب» است و گاه به معناى «ریشه کن کردن» نیز آمده است
(6). «مکعوم» از مادّه «کعم»، در اصل به معناى «بستن دهان شتر» آمده سپس توسعه یافته و به هر کسى که دهانش را به دلیلى ببندند، مکعوم گفته اند.
(7). «ثکلان» از ماده «ثکل»، در اصل، به معناى «از دست دادن عزیزان» است و چون در چنین حالى انسان عزادار مى شود، ثکلان به معناى «شخص گریان و عزادار» آمده است.
(8). «أَخْمَل» از مادّه «خمل»، به معناى «ضعف و پنهان شدن و فراموش گشتن» است.
(9). «اجاج» از مادّه «اجج»، به معناى تلخ و شور شدن است.
(10). «ضامزة» از ماده «ضمز» به معناى «سکوت و خوددارى کردن از کلام» است.
(11). گرد آوري از کتاب: پيام امام امير المومنين عليه السلام‏، آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى، دار الكتب الاسلاميه‏، تهران‏، 1385 ه. ش‏، ج2، ص 278.

 
آخرین ویرایش:
بالا