حضرت زینب(س) و مقابله با اندیشه جبر

mahdi gh

کاربر با تجربه
"بازنشسته"


حضرت زینب(س) برای مقابله با جریان فکری منحرف جبریّه چه کرد؟


پس از حادثه عاشورا مزدوران یزید، با استفاده از ترویج جبر، شروع به تبلیغ کردند و پیروزى ظاهر یزید را خواست خدا قلمداد کردند.

«عبیدالله بن زیاد» پس از شهادت امام حسین علیه السلام مردم را در مسجد بزرگ کوفه جمع کرد تا قضیه را به اطلاع آنها برساند. او قیافه مذهبى به خود گرفت و گفت:
«الحمدلله الذى اظهر الحق و نصر امیر المومنین و اشیاعه و قتل الکذاب بن الکذاب»، (ستایش خدا را که حق را پیروز کرد و امیر المومنین(یزید) و پیروانش را یارى کرد و دروغگو پسر دروغگو را کشت!!)(1)

اما متقابلاً حضتر زینب (س)و حضرت على بن الحسین :S (31): که از شگرد تبلیغى دشمن آگاه بودند، این پایگاه فکرى بنه امیه و هدف قرار داده با سخنان متین و مستدل خود بشدت آن را کوبیدند و یزید و یزیدیان را مسئول اعمال و جنایاتشان معرفى کردند. یکى از جلوه هاى بر خورد این دو تفکر، هنگامى بود که زنان و کودکان حسینى را وارد کاخ عبید الله بن زیاد کردند.

آن روز عبید الله در کاخ خود دیدار عمومى ترتیب داد و دستور داد سر بریده امام حسین علیه السلام را در برابرش بگذارند. آنگاه زنان و کودکان را وارد کاخ نمودند.
 
آخرین ویرایش:

mahdi gh

کاربر با تجربه
"بازنشسته"

زینب، در حالى که کم ارزش ترین لباسهاى خود را به تن داشت و زنان و کنیزان اطراف او را گرفته بودند، به صورت ناشناس وارد مجلس شد و بى اعتنا در گوشه اى نشست. عبیدالله چشمش به او افتاد و پرسید: این زن که خود را کنار کشیده و دیگر زنان گردش جمع شده اند، کیست؟

زینب پاسخ نگفت. عبیدالله سوال خود را تکرار کرد. یکى از کنیزان گفت: او را زینب دختر فاطمه دختر پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم است.

عبیدالله رو به زینب کرد و گفت:
ستایش خدا را که شما خانواده را رسوا ساخت و کشت و نشان داد که آنچه مى گفتید دروغى بیش نبود.(2)

حضرت زینب (س) پاسخ داد: ستایش خدا را که ما را به واسطه خود(که از خاندان ماست) گرامى داشت و از پلیدى پاک گردانید. جز فاسق رسوا نمى شود و جز بد کار، دروغگو نمى گوید، و بدکار ما نیستیم، دیگرانند(یعنى تو و دار و دسته است هستید) و ستایش مخصوص خداوند است.(3)

- دیدى خدا با خاندانت چه کرد؟!
- جز زیبایى ندیدم! آنان کسانى بودند که خدا مقدر ساخته بود کشته شوند و آنها نیز اطاعت کرده و به سوى آرامگاه خود شتافتند و بزودى خداوند تو و آنان را(در روز رستاخیر) با هم روبرو مى کند و آنان از تو، به درگاه خدا شکایت و دادخواهى خواهند کرد، اینک بنگر آن روز چه کسى پیروز خواهد شد، مادرت به عزایت بنشیند اى پسر مرجانه!
 

mahdi gh

کاربر با تجربه
"بازنشسته"

پسر زیاد (از سخنان صریح و تند حضرت زینب (س) و از اینکه او را با نام مادر بزرگ بد نامش یعنى مرجانه خطاب کرد) سخت خشمگین شد و خواست تصمیم سوئى بگیرد. یکى از حاضران بنام«عمرو بن حریث» گفت: امیر! این یک زن است و کسى زن را به خاطر سخنانش مواخذه نمى کند.

پسر زیاد بار دیگر خطاب به حضرت زینب (س) گفت:
خدا دلم را با کشته شدن برادر نافرمانت حسین و خاندان شورشگر و سر کشت شفا داد.
حضرت زینب (س)گفت: به جانم قسم مهتر مرا کشتى، نهال مرا قطع کردى و ریشه مرا در آوردى، اگر این کار مایه شفاى توست، همانا شفا یافته اى.
پسر زیاد که تحت تاثیر شیوائى کلام حضرت زینب (س)قرار گرفته بود، با خشم و استهزا گفت: این هم مثل پدرش سخن پرداز است، به جان خودم پدرت نیز شاعر بود و سخن به سجع مى گفت.

حضرت زینب (س)گفت: زن را با سجع گویى چکار؟(حالا چه وقت سجع گفتن است؟)(4)
ابن زیاد مى خواست وانمود کند که هر کس بر حسب ظاهر در جبهه نظامى شکست بخورد، رسوا شده است، زیرا اگر او بحق بود در جبهه نظامى غالب مى شد.

زینب کبرى علیها السلام که بخوبى مى دانست پسر زیاد از چه دیدگاهى سخن مى گوید پایگاه فکرى او را در هم کوبید، و با این سخنانش اعلام کرد که معیار«شرف و فضیلت»، حقیقت جویى و حقیقت طلبى است، نه قدرت ظاهرى.
حضرت زینب (س)اعلام کرد که کسى که در راه خدا شهید شده رسوا نمى شود، رسوا کسى است که ظلم و ستم کند و از حق منحرف شود.

عبیدالله بن زیاد انتظار داشت حضرت زینب (س)مصیبت دیده، و عزیز از دست داده، با یک طعنه، به زانو در آید، اشک بریزد و عجز و ناله کند! اما حضرت زینب (س) سخنان او را در دهانش شکست و غرورش را درهم کوبید.(5)



پی نوشت:
(1) . سيد بن طاووس، اللهوف فى قتلى الطفوف، قم، منشورات مكتبه الداورى، ص 69.
(2) . الحمد الله الذى فضحكم و قتلكم و أكذب احدوثتكم.
(3) . انما يفتضح الفاسق و يكذب الفاجر و هو غيرنا و الحمدلله(شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبه بصيرتى، ص 244).
(4) . سيد بن طاووس، اللهوف فى قتلى الطفوف، قم، منشورات مكتبه الداورى، ص 68.
(5) . گردآوری از کتاب: سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، موسسه امام صادق(علیه السلام)، قم، 1390 ش، چاپ بیست و سوم، ص 194.
 
بالا