در روزهاى محاصره بيت عثمان، وى از على(ع) خواست تا شورشيان را ـ كه قصد كشتن وى را داشتند ـ برگرداند. على(ع) پس از بررسى اوضاع به او نوشت: «الناس الى عدلك احوج منهم الى قتلك، و انى لأرى قوماً لا يرضون الا بالرضا: [7]مردم، به عدالت تو بيش از كشتنت نيازمندند، من گروهى را مىبينم كه جز به «الرضا» ـ كسى كه مورد قبول همه باشد ـ رضايت نمىدهند.»
در همان واقعه، على(ع) در پاسخ خواستاران بيعت فرمود: «ليس ذلك اليكم انّما هو لأهل الشورى و اهل بدر، فمن «رضى به» اهل الشورى و اهل بدر فهو الخليفة:[8] انتخاب خليفه، حقّ شما نيست. اين كار منحصر به اهل شورا و اصحاب بدر است، هركس را كه آنها برگزيدند خليفه است.»
در مراسم بيعت با على(ع)، «طلحه» ضمن سخنانى گفت: «... ان اللّه قد رضى لكم الشورى، فأذهب بها الهوى، قد تشاورنا «فرضينا» علياً فبايعوه:[9] اى مردم، خداوند شورا را براى شما پسنديده است و با آن خواسته دل را از بين برده است. ما مشورت كرديم و على را برگزيديم، با وى بيعت كنيد!»
در جنگ جمل، طلحه به على(ع) گفت: «فاعتزل هذا الأمر و نجعله شورى بين المسلمين، فأن «رضوا» بك، دخلتَ فيما دخله الناس. و ان «رضوا» غيرك كنت رجلاً من المسلمين:[10] از حكومت كناره بگير تا آنرا شورا قرار دهيم. اگر تو را برگزيدند، در كارى وارد شدهاى كه همه مسلمانان وارد شدهاند، و اگر ديگرى را انتخاب كردند، تو هم مردى از مسلمانان هستى!» كنايه از اينكه تو هم چون ديگران به انتخاب شورا راضى باش.
پس از آنكه معاويه به حكومت دست يافت، روزى بنىهاشم را گرد آورد و گفت: «ألا تحدّثونى عن ادعائكم الخلافة دون قريش، بم تكون لكم؟ «أبالرضا» بكم؟ أم بالأجتماع عليكم دون القرابة؟ أم بالقرابة دون الجماعة؟ أم بهما جميعاً؟ فإن كان هذا الأمر «بالرضا» والجماعة، دون القرابة، فلا أرى القرابة أثبتت حقاً و لا أسسّت ملكاً، و ان كان بالقرابة دون الجماعة و «الرضا» فما منع العباس عمّ النبّى و وارثه و ساقى الحجيج و ضامن الأيتام أن يطلبها ... ، و ان كانت الخلافة «بالرضا» والجماعة والقرابة جميعاً، فأن القرابة خصلة من خصال الأمامة، لا تكون الأمامة بها وحدها، و أنتم تدّعونها بها وحدها، ولكنّا نقول: أحق قريش بها من بسط الناس ايديهم اليه بالبيعة، و نقلوا اقدامهم اليه للرغبة ... : اى بنىهاشم، شما ادّعا داريد كه خلافت حق اختصاصى شما است و از آن ديگر قريشيان نيست.
آيا درباره اين ادّعايتان با من سخن نمىگوييد؟ به چه دليل خلافت از آن شما است؟ آيا به دليل رضايت (انتخاب) مردم و گرد آمدن آنان بر شما است (و به خويشاوندى نيست) يا به خويشاوندى است و نه به اجتماع مردم؟ يا به هر دو است (هم به رضايت و اجتماع مردم است و هم به خويشاوندى)؟ اگر حق خلافت به رضايت و اجتماع مردم است و به خويشاوندى نيست، كه در اين صورت خويشاوندى نه حقّى را ثابت مىكند و نه حكومتى را بنيان مىگذارد! و اگر حق خلافت به خويشاوندى است و به گرد آمدن مردم و رضايت آنان نيست، پس چه چيزى عباس عموى پيامبر(ص)، و وارث او و ساقى حاجيان و سرپرست يتيمان و ... را از مطالبه آن بازداشت؟ و اگر خلافت هم به رضايت و گرد آمدن مردم است و هم به خويشاوندى، در اين صورت خويشاوندى يكى از شرايط امامت است و امامت تنها به خويشاوندى نيست. شما تنها به سبب خويشاوندى ادعاى خلافت داريد، ولى ما مىگوييم كه سزاوارترين قريش به خلافت كسى است كه مردم با او بيعت كنند و با شوق به سوى او روند ... .»