بیایید ظهور کنیم ...!
او منتظر ماست ...
چند گاهی ست
وقتی می گویم:
"اللهم کن الولیک الحجة بن الحسن "
با آمدن نام دلربایت دلم نمی لرزد
چند گاهی ست وقتی می گویم :
"صلواتک علیه و علی ابائه "
به یاد مصیبتهای اهل البیتت اشک ماتم نمی ریزم
چند گاهی ست وقتی می گویم :
"فی هذه الساعة"
دیگر به این نمی اندیشم که در این ساعت کجا منزل گرفته ای
چند گاهی ست وقتی می گویم :
"و فی کل الساعة"
دلم نمی سورزد که همه ساعاتم از آن تو نیست
چند گاهی ست وقتی می گویم :
"ولیا و حافظا"
احساس نمی کنم که سرپرستم
امامم کنار من ایستاده و قطره های اشکم را
به نظاره نشسته است
چند گاهی ست وقتی میگویم :
"و قائدا و ناصرا"
به یاد پیروزی لشکرت
در میان گریه لبخند بر لبم نقش نمی زند
چند گاهی ست وقتی می گویم :
"و دلیلا و عینا"
یقین ندارم که تو راهنما و نگهبان منی
چند گاهی ست وقتی می گویم :
"حتی تسکنه ارضک طوئا"
یقین ندارم که روز حکومت تو بر زمین
من هم شاهد مدینه فاضله ات باشم
چند گاهی ست وقتی می گویم :
"و تمتعه فیها طویلا"
به حال انانی که در زمان دراز حکومت شیرین
تو طعم عدالت را می چشند غبطه نمی خورم
اما چند گاهی ست دعای فرج را چند بار می خوانم
تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد
هم اشک بریزد و هم در جست و جویت باشم
هم سرپرستم باشی
هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم
و هم احساس می کنم خدا در نزدیکی من است
و تو ذخیره خدایی که همیشه با منی
من مثل تو و تو مثل من چشم به راه
ما چشم به راه مردی از کوچه ی ماه
بگذار دوباره جمعه را صرف کنیم
ندبه گریه عهد فرج .....باز گناه !
بنویس که هر چه نامه دادم نرسید
بنویس که یک نفر به دادم نرسید
بنویس قرار من او هفته بعد
این جمعه که هر چه ایستادم نرسید
او منتظر ماست ...
چند گاهی ست
وقتی می گویم:
"اللهم کن الولیک الحجة بن الحسن "
با آمدن نام دلربایت دلم نمی لرزد
چند گاهی ست وقتی می گویم :
"صلواتک علیه و علی ابائه "
به یاد مصیبتهای اهل البیتت اشک ماتم نمی ریزم
چند گاهی ست وقتی می گویم :
"فی هذه الساعة"
دیگر به این نمی اندیشم که در این ساعت کجا منزل گرفته ای
چند گاهی ست وقتی می گویم :
"و فی کل الساعة"
دلم نمی سورزد که همه ساعاتم از آن تو نیست
چند گاهی ست وقتی می گویم :
"ولیا و حافظا"
احساس نمی کنم که سرپرستم
امامم کنار من ایستاده و قطره های اشکم را
به نظاره نشسته است
چند گاهی ست وقتی میگویم :
"و قائدا و ناصرا"
به یاد پیروزی لشکرت
در میان گریه لبخند بر لبم نقش نمی زند
چند گاهی ست وقتی می گویم :
"و دلیلا و عینا"
یقین ندارم که تو راهنما و نگهبان منی
چند گاهی ست وقتی می گویم :
"حتی تسکنه ارضک طوئا"
یقین ندارم که روز حکومت تو بر زمین
من هم شاهد مدینه فاضله ات باشم
چند گاهی ست وقتی می گویم :
"و تمتعه فیها طویلا"
به حال انانی که در زمان دراز حکومت شیرین
تو طعم عدالت را می چشند غبطه نمی خورم
اما چند گاهی ست دعای فرج را چند بار می خوانم
تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد
هم اشک بریزد و هم در جست و جویت باشم
هم سرپرستم باشی
هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم
و هم احساس می کنم خدا در نزدیکی من است
و تو ذخیره خدایی که همیشه با منی
من مثل تو و تو مثل من چشم به راه
ما چشم به راه مردی از کوچه ی ماه
بگذار دوباره جمعه را صرف کنیم
ندبه گریه عهد فرج .....باز گناه !
بنویس که هر چه نامه دادم نرسید
بنویس که یک نفر به دادم نرسید
بنویس قرار من او هفته بعد
این جمعه که هر چه ایستادم نرسید