خاطره ای شنیدنی ازفرزندآیت الله سید حسین قاضی(ره)

entezar

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
آقای احمد خمینی(ره) نقل می‌کردند زمان نخستین زایمان همسرم بود که دکتر زنگ زد که سریع به بیمارستان بیا یا مادر یا فرزند یکی زمان زایمان می‌میرند. اولین فرزندم حسن خمینی بود. احمد آقا گفت: من سریع خود را به خیابان منتهی به بیمارستان رساندم اما متاسفانه نتوانستم هیچ ماشینی گیر بیارم مجبور شدم پیاده به سمت بیمارستان حرکت کنم. نزدیک صحن حضرت معصومه رسیدم ناگهانی چشمم به آقای قاضی ـ پدر من ـ دوخته شد. در مغازه کفاشی برادران تبریزی نشسته بود که اکثر علما از آنجا کفش می‌خریدند. با اشاره انگشت گفت: احمد بیا.

رفتم.

سلام کردم.

صندلی کنارش خالی بود گفت: بشین. نشستم.

ـ این همه اضطراب در چهره‌ات بابت چیست؟

ـ خانمم دارد فارغ می‌شود. ظاهراً یا مادر یا فرزند از بین می‌روند.

ـ کی گفته؟

ـ دکتر گفته.

ـ دکتر اشتباه می‌کند. یک کاغذ به من بده. نداشتم. کاغذ از جیبش در آورد. چیزی نوشت. کاغذ را تا کرد به من داد و گفت:

ـ نامه را زیر بالش خانم بگذار ولی نخوانش. ان‌شاءالله فارغ می‌شود و فارغ شدند.

اطبا مرا اجبار کردند نامه را باز کنم دیم نوشته است بسم‌الله الرحمان الرحیم و هنگام نقل این مطلب آقای جنتی شورای نگهبان هم حضور داشت. ایشان گفت این از آن بسم‌اللهی که هر روز، ما می‌گوییم نیست. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
 
بالا