دختران زهرا(س)

armin57ghazal

کاربر فعال
"منجی دوازدهمی"
بانوان شهیده همیشه کمتر شناخته شده بودند -دلیلش را نمی دانم اما بنظرم باید بیشتر از آنها گفت
مخصوصا در این حال و هوای جامعه امروزی ما...
ایشالا امیدوارم بقیه هم در اینجا به من کمک کنند--فقط سعی کنید منبع هم بنویسید
فقط دوستان سعی کنند مطالب خلاصه باشه و بیش از دو یا سه متن درباره یک شهیده قرار داده نشود
تا همه بتوانند بخوانند(وقتی مطلب زیاد باشه خیلیا حوصله خوندن نمی کنند)
 
آخرین ویرایش:

armin57ghazal

کاربر فعال
"منجی دوازدهمی"
زندگی نامه شهید طیبه واعظی دهنوی


شهید طیبه واعظی دهنوی در سال 1337 در یکی از دهات اصفهان متولد شد. او در خانواده ای مذهبی و فقیر رشد کرد و به همین علت خیلی زود با درد و رنج مردم مستضعف آشنا شد. در سن 7 سالگی خواندن قرآن را در خانه پدرش آموخت. در سال 1350 طیبه با پسر خاله مجاهدش ابراهیم جعفریان ازدواج نمود، و این نقطه عطفی در زندگی او بود و همین ازدواج بود که مسیر زندگی او را به طور کلی دگرگون ساخت و او را وارد مرحله ای نوین نمود. طیبه با کمک شوهرش به مطالعه عمیق کتب مذهبی و آگاه کننده و تفسیر قرآن پرداخت و چون ابراهیم همان صداقت و ایمانی را که لازمه یک فرد مبارز است در وجود او یافت او را در جریان مبارزات تشکیلاتی قرار داد و طیبه به عضویت گروه مهدیون(*) در آمد.
در سال 55 به علت تعقیب ساواک با اتفاق همسر و کودک شیرخواره اس زندگی مخفی را انتخاب نمودند. تا اینکه پس از دستگیری شوهرش، سر یک قرار با برادرش مرتضی به محاصره مزدوران ساواک در می آید و در این درگیری مرتضی به شهادت می رسد. لیکن طیبه پس از اتمام فشنگ هایش دستگیر می شود. پس از چند روز شکنجه او همسر و فرزندش را به کمیته تهران منتقل می کنند و یک ماه تمام آنها را زیر سخت ترین شکنجه ها قرار می دهند و سرانجام در سوم خرداد 56 زیر شکنجه به شهادت می رسد.
آری طیبه بسان هاجر با طفل خردسالش در راه الله هجرت کرد، فاطمه وار تا آخرین لحظات زندگی به همسرش وفادار ماند، زینب وار شاهد شهادت برادر و شکنجه فرزند 2 ساله و همسرش بود و سرانجام سمیه وار در زیر شکنجه به دست طاغوتیان به شهادت رسید
روحش شاد و راهش پر رهرو باد!
* وضعیت گروه مهدیون: در سال 56 عده ای از دانشجویان مسلمان که از افکار التقاطی مارکسیست ها و سازمان فدائیان خلق متنفر بودند گروهی را به نام گروه مهدیون تشکیل دادند که مبنای افکار و اعتقادات ناب اسلامی داشت. آنها با نجف در ارتباط بودند و اعلامیه و نوار های امام را توزیع می کردند. لذا افرادی مانند شهید شاه کرمی و برادر او ونیز شهیدان جعفریان در این گروه فعالیت می کردند. لذا با خیانتی که گروهک های ملحد نسبت به این گروه به خرج دادند این گروه لو رفت و توسط ساواک تعداد زیادی از نیروها و اعضای این گروه به شهادت رسیدند و یا دستگیر شدند.


منبع: http://farzandanezahra.com
 
آخرین ویرایش:

armin57ghazal

کاربر فعال
"منجی دوازدهمی"
rasekhoon.net_userfiles_Article_1390_08_03_0022584.JPG

شهيده محبوبه دانش آشتياني در يك نگاه

در غروب يكي از روزهاي سرد بهمن سال 40 به دنيا آمد. سال‌هاي ابتدايي را در مدرسه رفاه كه كانون فرزندان مبارزان سياسي بود، با جديت و كوشش تمام گذراند و در سايه توجهات پدري روحاني و روشنفكر و نيز محيط مساعد خانه و نيز مدرسه، شالوده ايماني عميق در قلبش نهاده شد.
در دوره راهنمايي تحصيل مي‌كرد كه مزدوران رژيم، مدرسه رفاه را بستند و محبوبه به ناچار به دبيرستان هشترودي رفت. محيط دبيرستان براي فعاليت‌هاي ديني و سياسي، مساعد نبود. با اين همه محبوبه و دوستانش، از هر وسيله و امكاني براي فعاليت‌ سود مي‌جستند.
rasekhoon.net_userfiles_Article_1390_08_03_00225841.JPG


در دو سال آخر دبيرستان، همزمان با اوج‌گيري مبارزات در سطح جامعه، درس براي محبوبه تبديل به مسئله‌اي فرعي شد، هر چند پيوسته شاگرد ممتازي بود. به مرور زمان و با افزوده شدن آگاهي‌هاي محبوبه نسبت به مسائل محيط و رشد فكري و پختگي بيشتر، با عزم يك مسلمان رشيد، به شكلي جدي وارد عرصه مبارزات شد. او فردي بسيار منظم، جدي و دلسوز بود كه احساس مسئوليت، با مهرباني و شور در وجودش آميخته بود و مي‌توانست مسائل را با دقت تحليل كند.
او فرياد مردمان مظلوم و بي‌پناه را مي‌شنيد و ناله آنان، همچون گلوله‌اي سربي كه سرانجام قلب او را شكافت، تا عمق جانش نفوذ مي‌كرد. چشمان تيزبين او ستم‌ها را خوب مي‌ديد و گوش‌هايش ناله‌ها را مي‌شنيد و دلش تنها براي ايمانش مي‌تپيد و چنين ويژگي‌هايي، طبيعتاً چنان فرجام غبطه برانگيزي در پي دارد و بدين گونه بود كه محبوبه در جمعه خونين و در روز 17 شهريور به خون خود در غلتيد تا حضورش مطلع صادقي بر حضور زن مسلمان ايراني در عرصه‌هاي نبرد حق و باطل باشد.
منبع: راسخون-به نقل از ماهنامه شاهد یاران، شماره 27
 

armin57ghazal

کاربر فعال
"منجی دوازدهمی"
این هم به نقل از ایسنا
مردها به محبوبه گفته بودند: «شما برو اینجا نمان.» محبوبه به آنها جواب داده بود: «اگر کار درستی است که زن و مرد ندارد. اگر کار غلطی است که شما هم نباید بروید.»
جمله‌های بالا روایت بخشی از آخرین لحظه‌های زندگی نامه شهید «محبوبه دانش‌آشتیانی» است.

به گزارش سرویس «فرهنگ‌حماسه» ایسنا، شهید محبوبه دانش‌آشتیانی امسال از سوی سازمان بسیج مستضعفین به عنوان شهید شاخص سال در قشر بسیج دانش‌آموزی معرفی شده است. او یکی از شهدای دوران انقلاب اسلامی است.

هرچند شهید دانش‌آشتیانی عمر کوتاهی داشت اما از عمر پربرکتی برخوردار بود، چرا که با شهادتش درخت انقلاب را آبیاری کرد و موجب قوام و پیروزی جمهوری اسلامی ایران شد.

محبوبه دانش‌آشتیانی روز دوم بهمن ماه سال 1340 در تهران متولد شد و با آغاز حرکت‌های انقلابی مردم علیه حکومت شاهنشاهی پهلوی به جمع انقلابیون پیوست. تا اینکه در روز 17 شهریورماه سال1357 در میدان شهدا(ژاله سابق) در حالی که دانش‌آموز17 ساله بود به شهادت رسید.

دانش‌آشتیانی همیشه در مسائل درسی ممتاز بود و با آنکه 17سال بیشتر نداشت، معارف اسلامی را خوب می‌شناخت. قرآن،نهج‌البلاغه و صحیفه سجادیه را بسیار مطالعه می کرد و با تفاسیر هم آشنا بود.نظم،مهربانی،صداقت،راستگویی، وفای به عهد، وقت‌شناسی، استقلال فکری و پیگیری مستمر کارهاو ذهن بسیار خلاق از جمله ویژگی‌های اخلاقی و شخصیتی او بود.

شرکت مستمر درراهپیمایی ها،پخش اعلامیه ،دیوار نویسی، مطالعه قرآن، نهج‌البلاغه و صحیفه سجادیه، آثار دکتر شریعتی، شهید مطهری و رساله امام خمینی (ره) بخشی از این موارد بخش دیگر زندگی او را شامل می‌شد.

نکته قابل توجه در خصوص شهید دانش‌آشتیانی این است که چند سال بعد نیز نامزد او (شهید حسن اجاره‌دار) و پدر بزرگوارش (شهید غلام رضا دانش) در حادثه هفتم تیرماه سال ۱۳۶۰ به شهادت رسیدند و با خون خود انقلاب اسلامی را بیمه کردند.

فهیمه دانش آشتیانی خواهر شهید درباره خواهرش می‌گوید:محبوبه خیلی دختر خاصی بود. همیشه فکر می‌کنم چقدر خوب رفت و خوش به حالش که بسیاری از چیزها را ندید. اینها با رفتنشان راه را باز کردند. اگر آنها نمی‌رفتند، پایه‌های انقلاب محکم نمی‌شد. واقعا چه چیز بالاتر از اینکه انسان بداند دارد در راهی جانش را فدا می‌کند که شاید وضعیت بهتری برای آنهایی که پشت سرش می‌مانند ، ایجاد کند.

روزی همه به طرف خیابان کوکاکولا می‌رفتند. مردها به محبوبه گفته بودند: «شما برو اینجا نمان.» محبوبه به آنها جواب داده بود:«اگر کار درستی است که زن و مرد ندارد. اگر کار غلطی است که شما هم نباید بروید.» در اوج راهپیمایی یکی از ماموران شاه، او را با گلوله هدف می‌گیرد و به شهادت می‌رساند.
 
بالا