پند گیرمن فریاد تو را می شنوم این صدا از دل تاریکی عبور می کند، از میان ابرها می گذرد، با نور ستاره ها می آمیزد و در شعاع نور راهش را به سوی قلب من پیدا می کند.فریاد خرگوشی که در حلقه طناب یک دام گرفتار شده، گنجشکی که از آشیانه مادر به زیر افتاده، کودکی که با نا توانی در استخری دست و پا می زند و پسری که خونش روی سلیب ریخته شده است مرا غمگین می کند. بدان که من صدای تو را هم می شنوم، آسوده باش آرام باش، من تأسف تو را تسکین می دهم چون از علت و درمان آن آگاهم.