♦♦♦♦♦♦♦♦دنیای تخم مرغی♦♦♦♦♦♦♦♦

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
: tasavir 47:


مردان شهر دور هم نشسته بودند، به هزله گویی و خوشگذرانی. هشام بن حکم قدم در کوچه گذاشت، نگاهش که به مردان افتاد، سلام گرمی داد. خواست به راهش ادامه دهد که صدایی، قدم های او را متوقف کرد.

-علیکم السلام ای هشام بن حکم!
صدا، صدای عبدالله دیصانی بود.
-می دانم که همنشینان شما بهتر از ما هستند، اما بیا و لحظاتی را با ما بگذران، بگذار کمی هم ما از محضرتان استفاده کنیم.
دیصانی این جملات را می گفت و نیشخندهای زیرکانه اش را چاشنی آن ها می کرد. هشام خوب می شناختش، اما چاره ای نداشت جز قبول دعوت.
کمی گذشت، عبدالله گفت: ای هشام، مدتی است که سوالی ذهن مرا پریشان کرده، می خواهم از تو بپرسم؟
-آیا تو پروردگاری داری؟ کسی که بپرستیش؟
هشام پاسخ داد: معلوم است، آری.
-خدای تو قادر است؟ یعنی می تواند همه کارها را انجام دهد؟
هشام که سر به زیر انداخته بود، با یقین گفت: آری، قادر است.
-پس قادر است؛ آیا خدای تو می تواند تمام جهان را در تخم مرغی بگنجاند، به طوری که نه تخم مرغ بزرگ شده و نه جهان کوچک؟
هشام سرش را بالا آورد، حیرت چهره اش را برافروخت، مانده بود چه بگوید؟؛ پس از لحظه ای سکوت گفت: برای جواب این سوال مهلت می خواهم.
دیصانی قهقه ای زد و گفت: یک سال به تو مهلت می دهم.
***
هشام با خود کلنجار می رفت. گاه این فکر به سرش می زد که این موضوع عقلاً محال است و اراده خدا بر محال تعلق نمی گیرد، دوباره با خود می گفت: خداوند حکیم است اما در چنین کاری حکمت نیست.
اما فکری که آن روزها آزارش می داد این بود که این مرد زبان باز عامی که حکمت و منطق نمی فهمد، از او جوابی می خواهد روشن.
اسبش را آورد، سوار شد و یکسره رفت سراغ امام صادق(ع). ماجرا را برای امام(ع) شرح داد. امام صادق(ع) تاملی کردند، لبخندی زدند و به هشام فرمودند: ای هشام در ظاهر وجود خود چند حس داری؟
او با تعجب گفت: پنج حس.
امام(ع) فرمودند: کدامیک کوچکتر است؟
به چشمش اشاره ای کرد و گفت: بینایی.
امام(ع) گفتند: اندازه دیده بیننده چقدر است؟
-اندازه یک دانه عدس.
-ای هشام پیش برو و بالای سرت را بنگر، به من بگو چه می بینی؟
هشام دستش را بالای چشمانش گرفت، نظری بر آسمان انداخت، سپس اطرافش را نگریست و گفت: آسمان، زمین، خانه ها، باغ ها و بیابان ها، کوه ها و نهر ها.
امام(ع) فرمودند: دیدی، پس خداوند عزیز چنین کاری کرده است، دنیایی را در دانه عدسی جا داده است که نه این بزرگتر شده و نه آن کوچکتر.
-این جوابی است که باید به دیصانی بدهی، البته برای دانا تر از او جواب های دیگری هست.

منبع: کافی، کلینی، ج1، ص7

:joda20:​
 
بالا