♦♦♦♦♦♦♦♦ تنها راه رسيدن به نيکيها يا رسيدن به کمالات♦♦♦♦♦♦♦♦

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
:god16:



بعضي راه رسيدن به کمالات را در مدرک و بعضي در پول و بعضي فاميل يا بعضي ميگويند نام است يا مقام است يا نان است
هر کسي يک چيزي ميگويد و هر که کمال خود را در يک چيزي ميبيند.
اما قرآن ميگويد که همه راهها بسته است و فقط يک راه باز است و تنها راه اين است:
«لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ» (آلعمران/92)
لن يعني هرگز. تنالوا يعني هرگز نميرسيد و هرگز نائل نميشويد.
برّ يعني چه؟ برّ به معناي خير و برکت گسترده است. به زمينهاي بزرگي که براي کشت و زراعت سکونت مهيا است ميگويند: برّ.
«فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ» (انعام/59)
بَرّ و بِرّ يک واژه هستند به بيابانها ميگويند بر چون که خيلي گستردهاند.
قرآن به ايمان، عمل صالح، جهاد و نماز و وفاي به عهد ميگويد:
«لَيْسَ الْبِرَّ» (بقره/177)
اين
«وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ»برّ را ميگويد ايمان، عمل صالح، وفاي به عهد، والصّابرين، والموفون بعهدهم.
خلاصه به تمام کارهاي خير ميگويد:برّ. به ما هم گفته است کسي که کار خير ميکند به او کمک کنيد.
«تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ» (مائده/2)
يک کسي که کمک ميکند شما هم دسته جمعي کمکش کنيد و نگوييد که در شرح وظايف بنده نيست.
به يک کسي که کار خيري انجام ميدهد کمک کنيد.
علامت مؤمن اين است که در همه کارهاي خير سهمي و شرکتي داشته باشد
و منتظر ابلاغ دولت و مأموريت و اضافه کار و اجازه و اينها را نداشته باشد. برّ است خوب کمک کن.
«لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» (آلعمران/92)
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
1- دل کندن از دنيا براي رسيدن به کمال


اگر ميخواهيد به اوج قلّههاي کمال برسيد بايد از دل بکنيد.
قرآن بخوانم: در قرآن ميگويد هر کسي که به پستي رسيده دل کنده است.
يوسف از شهوت دل کند، تا اينکه يوسف شد.
«وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ» (انعام/84)
تو هم اگر دل بکني يک چيزهايي به تو هم ميدهيم. از خواب دل بکن:
«تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنْ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ» (سجده/16)
نميداني چه چيزي به تو ميدهيم. از شکم دل بکن:
«مَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي» (بقره/249) «وَمَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي» (بقره/249)
شکموها مرخص هستند آنهايي که توانستند دل بکنند...
مادر موسي از مقام مادري دل کند و در کاخ فرعون نگفت که اين را من به دنيا آوردهام
چون اگر ميدانستند که او را چه کسي به دنيا آورده است او را ميکشتند.
سالها اين بچه در دل اين مادر و در کاخ هم که بود اين مارد جرأت نکرد که بگويد من اين را به دنيا آورده ام.
يعني گاهي وقتها انسان بايد از لقب خودش که حالا اين جا را من ساختهام و به اسم من است...
يعني گاهي انسان بايد از لقب خودش دل بکند. گاهي وقتها انسان بايد از خواب دل بکند و گاهي وقتها هم بايد از بچه اش دل بکند.
اسماعيل را بکش. چشم ميکشم. گاهي بايد از زن و بچه اش دل بکند:
«أَسْكَنتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ» (ابراهيم/37).
تمام پستهايي که
«وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ» (بقره/251)
من اين را بررسي کرده ام.
خداوند به هرکسي هر پستي را که داده است به لوتيها داده است يعني به کساني که در يک صحنه اين از يک چيزي دل...
«لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» (آلعمران/92).
از چه چيزي تا حالا دل کنده ايد؟ تمام کساني که بحث را گوش ميدهيد يک نگاهي به عمرتان بکنيد من 63 سال دارم.
شما چند سال داريد؟ و در عمرت از چه چيزي دل کنده اي؟
«وَنَهَى النَّفْسَ عَنْ الْهَوَى» (نازعات/40).
پستها براي دل کندن است. ميگويد اگر ميخواهيد که رشد کنيد بايد دل بکنيد. خلاص.
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
2- دل کندن از امام حسين(ع) از همسر و فرزند


امام حسين از چه چيزي دل کند؟ از علي اکبر، از علي اصغر، از بچه هايش، از اصحابش، از خودش، دل کند.
ابوالفضل آب را با لب تشنه آورد ولي دل کند. اين دل کندن خيلي مهم است، امام سجاد در مسجد مينشست.
خطيب بني اميه امام جمعه مدينه به اميرالمؤمنين فحش ميداد. امام سجاد فحش و ناسزا ميشنيد و ميسوخت امّا دل کند.
يعني گاهي وقتها انسان سر تا پا سوز و شور است و سر تا پا عشق است خوب بايد دل بکند.
«لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»
از چه چيزي تا به حالا دل کنده ايم؟ نمونههايي از دل کندن را برايتان بگويم:
1- ابوطلحه انصاري يک باغ بزرگ درخت خرما داشت و در نزديکي مسجد پيغمبر بود
و اين باغ هم پردرخت بود و هم آب داشت و درآمد سنگيني هم داشت و در دهانها پيچيده بود که باغ فلاني...
وقتي آيه نازل شد که
«لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» (آلعمران/92) اگر ميخواهيد به جايي برسيد دل بکنيد.
حاجي آمده مکه و در روز عيد قربان ميگويد: آقا ببخشيد سلام عليکم کدام يک از مراجع ميگويند که من زلفم را نتراشم؟
به او ميگويم: حاجي جان جوانهاي ما در جبهه از سر خود دل کندند و سرشان را در راه اسلام دادند و آنوقت تو پشم سرت را نميخواهي بدهي؟
خوب بابا سرت را بتراش فردا باز در ميآيد آخر مو هم چيزي است که تو اسير پشم شوي؟
آخر يک وقتي آدم اسير شرق است يا اسير غرب است ولي تو اسير پشم هستي؟
و آنوقت آمدهاي پايت را در جايي ميگذاري که ابراهيم در راه خدا بچه اش را خواباند.
او از بچه اش گذشت ولي تو از موي سرت نميگذري. آخر چقدر بعضيها عاجز هستند.
مثلاً ميگوييم حلقه طلا براي مرد حرام است ميگويد: خوب حالا نامزدي است.
خوب به عروس خانم بگو خوب نامزدي باشد مرا به گناه وادار مکن و دل بکن. از يک حلقه دل نميکند.
ميگوييم خوب بابا شب تولد امام حسين است فلاني را ببخش يک تلفن بزن. ميگويد نه او به من فحش داده است.
ميگوييم بابا خوب دل بکن، قورتش بده. از يک فحش دل بکن. امام سجاد در مسجد فحش ميشنيد ولي هيچي نميگفت.
ميگويد نخير ميخواهم در روز قيامت يقه اش را بگيرم. بابا ولش کن و دل بکن. دل نميکنيم چون اسير هستيم.
يکي اسير شرق است و يکي اسير غرب است و يکي هم اسير خودش است. اينهايي که اسير خودشان هستند خيلي مشکل است.
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
3- رعايت اولويتها در انفاق و احسان


تا آيه نازل شد:
«لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»
ابوطلحه انصاري آمد خدمت رسول خدا و فرمود يا رسول الله تحبون من اين است.
به اين باغ عشق دارم و ميخواهم اين باغ را در راه خدا بدهم. پيغمبر فرمود: خيلي معامله پردرآمدي است ولي تو يک مشت فاميل فقير داري.
اين باغ را بين فاميل فقيرت تقسيم کن. چون حديث داريم:
«لَا صَدَقَةَ وَ ذُو رَحِمٍ مُحْتَاجٌ» (الفقيه/ج2/ص68)
اگر فاميل فقير داري نميخواهد که به جاي ديگر صدقه بدهي پولت را براي فاميل فقيرت خرج کن، اين يک مورد.
2- ابوذر غفاري مهمان دار شد و گفت من وقت پذيرائي ندارم ولي دو تا شتر دارم برويد يکي از آنها را نحر کنيد
و بکشيد و آبگوشت و کباب راه بياندازيد. اينها رفتند و ديدند که اين دو شتر يکي از آنها لاغر است همان را کشتند.
ابوذر آمد و گفت که کشتيد؟ گفتند بله شتر لاغر را کشتيم گفت چرا آن را؟ گفتند خوب گفتيم شتر چاق براي خودت بماند.
ابوذر فرمود:
«لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»
اگر ميخواستيد که مرا به برّ برسانيد بايد شتر چاق را ميکشتيد چرا شتر لاغر را کشتيد؟
و اين هم نمونه دوم. گفتند آخر تو پيري داري کوري داري، روز مبادا داري.
فرمود ببين روز مباداي من روز قيامت است و اگر بنا است که براي آيندهام ذخيره کنم بايد براي قيامت ذخيره کنم.



3- فاطمه زهرا (س) را که به خانه داماد ميبردند در کوچهاي که ميبردند
فقيري را ديد به زنها گفت که دور مرا بگيريد تا لباسم را بتوانم عوض کنم و اين لباس عروسي را به آن فقير بدهم.
گفتند آخر لباس عروسي را؟ فرمود:
«لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ».
بالاخره عروس لباس عروسي را دوست دارد و اين خيلي مهم است.
 
بالا