همنوا با غربت ودردهای مدینه ام این روزها
مدینه سخت در اندوه است
این آخرین قدمهای رحمت عالمیان است که بر خاک مدینه یادگار میماند
و اشک های فاطمه سلام الله غربت آسمانش را دوچندان کرده
قلبها میسوزد از نگاههای وداع و شراره اش را خاموشی نیست
نمی توان غمی دیگر را برابر با غم رفتن حبیب خدا تصور کرد
و چه سخت است شمارش ایام بدون او
لبخند ها بدون گرمی نگاهش و آرامش حضورش
ای روزهای سنگین آخر!!!!
از حبیب آسمانها و زمین برایمان بگو...
از فاطمه (سلام الله علیها) بگو برایمان مدینه پیامبر!!!!
از این ایام درد و حزنش
فقط اوست که افتخار پدر گفتن دارد برای رحمت للعالمین
چه مشقیست این روزها برای فاطمه (سلام الله علیها )
از لحظه به لحظه ی دیدار توشه برمیگیرد
نگاه مهربان پدر را در خانه دلش گرم میگذارد
نگاه پدر به جای قلبش میتپد و میخواند
روزهای بدون او سخت تر از سیاهیست
ظلماتی که خفاشها در سکوت شب به پرواز در می آیند
مدینه در خواب غفلت و خفاشها به پرواز
فاطمه مظطر است و امن یجیب می خواند ...
نمی دانم کبوترهای مدینه این روزها حسرت پروازشان کدامین گنبد است
فقط خوب میدانم این روزها
چهار کودک معصوم همانند کبوترانی به گرد پیامبر بودند
طوافشان ، طواف اشک بود و ذکرشان نگاه بر چهره ی نورانی اش
لباسهای عربی برتن و آستینها اشک آلود
اینان عزیزترین های عالم اند که این گونه در سایه اندوه فرو رفته اند
و اینک رسول خدا مشتاق دیدار حبیب و گریان از جدایی اهل بیتش
چه لحظه های سختیست این دقایق وثانیه های وداع
امروز مدینه به وسعت کهکشانها سنگین وغریب است
کوچه کوچه داغدار و عزادارند
فاطمه سلام الله روزهای ناتمام اشکش آغاز شده
دیگر لبخند شادی از خانه دلش نیز پر کشیده ، به همراه پدر راهی آسمانها گشته
پدر و می رود و اندوه تنهایی کشیدن ها
خون دل خوردن های بدون او
پدر شکوه ها را در بیت الاحزان سر میدهم
اینجا، مدینه، شهری که شهر تو بود اینک می شود گلزار اشک اهل بیتت
فقط خدا می داند که بر حسین علیه السلام چه خواهد گذشت،
وقتی با دیدن کفن خونینت، زخم کهنه دلش سر باز می کند
و داغ سینه مجروح مادرت تازه می شود.
عباس علیه السلام هم اگر زیر بازوی حسین علیه السلام را بگیرد،
باز هم کمرش در مصیبت تو خواهد شکست و قامتش خواهد خمید!
مرثیه خوانی او را از هم اینک می شنوی که با تو زمزمه می کند:
«أأَدْهُنُ رَأسی اَطَیِّبُ مَحاسِنی و رأسک مَعْفُورٌ و أنت سَلیب
فَلَیْسَ حَریبا مَن اُصیبَ بمالِهِ و لکنَّ مَن دارءَ اَخاهُ حَریب».
«آیا موی سرم را روغن زنم و محاسنم را با عطر، خوشبو کنم،
در حالی که سرت را روی خاک می نگرم
و تو را هم چون درخت شاخ و برگ ریخته می بینم/
غارت زده، آن کسی نیست که مالش را ربوده باشند،
غارت زده کسی است که برادرش را در خاک بپوشاند.»