Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ♥ آغاز بیماری پیامبر رحمت در نیمه صفر و حوادث و رویدادها ♥Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
68280470856758708140.gif



مقابله با پیامبران دروغین



اواخر سال دهم و آغاز سال یازدهم هجرت مصادف بود با پدیدآمدن پیامبران دروغین و خروج برخی قبایل نومسلمانشدة یمن و یمامه از اسلام و پیروی آنان از متنبیهای سربرآورده که ذکر آنان پیش از این گذشت.

آنان عدهای را بر گرد خود جمع کرده بودند و بدین صورت مایة خطری در راه پیشرفت اسلام و وحدت مسلمین به وجود آمد.

مسیلمه در یمامه و درمیان بنی حنیفه ادعای خود را در ذی الحجة سال دهم بیان کرد و نمایندگانی نیز به مدینه فرستاد و خود را رسول خدا نامید و مدعی شد که نیمی از نبوت به او واگذار شدهاست.
اسود عنسی نیز که در یمن سربرآورده بود، حاکم مسلمان آن نواحی را کشت. خبر این پیامبران دروغین پیامبر را سخت آزرد، اما تصمیم به لشگرکشی و نبرد نظامی نگرفت و مقابله به رسل را برگزید.

پیامبر نامه هایی را برای حکام مسلمان یمن و یمامه و مردم مسلمان آن نواحی ارسال کرد و از آنان خواست که به مقابله با مرتدان بپردازند. از این رو یک روز پیش از رحلت ایشان، اسود عنسی به تدبیر مسلمین یمن کشته شد.
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
58984264381625132209.gif


آغاز بیماری پیامبر



این سال با بیماری پیامبر آغاز شد.
پس از آنکه مسلمانان قبایل و سرزمینهای مختلف در جحفه از یکدیگر جدا شدند و هریک راه شهر و دیار خود را در پیش گرفتند، مسلمین مدینه نیز همراه پیامبر در کاروانی ده هزار نفری به سمت مدینه به حرکت خود ادامه دادند. پس از ورود به مدینه بود که بیماری و کسالت پیامبر آغاز گردید.


عدهای معتقدند که این بیماری براثر همان گوشت زهرآلودی بود که آن زن یهودی خیبری پس از نبرد خیبر برای پیامبر آماده کرد و ایشان از آن تناول کرد.
گرچه پیامبر لقمة اول را از دهان خارج کرد اما به دلیل امتزاج زهر با آب دهان پیامبر، اثر آن همواره در بدن ایشان باقی بود،
وخداوند متعال چنین خواست که پس از بازگشت پیامبر از حجهالوداع و ابلاغ احکام و شرایع اسلام و حلال و حرام الهی و ترسیم خط مشی آیندة مسلمین به دست ایشان، اثر آن زهر آشکار شود و پیامبر، شهید به ملاقات خداوند برود و آن حدیث یکی از معصومین که میفرماید:
«ما منا الا مسموم او مقتول.»
نیزبیانگر این است که درگذشت پیامبر نه به مرگ معمول بلکه به شهادت بودهاست.
به هر حال پس از بازگشت پیامبر از حج، آثار ضعف و بیماری به تدریج ظاهر شد و به همین دلیل پیامبر کمتر از دو ماه از سال یازدهم هجرت در قید حیات بود.
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
55249623858058083344.gif


تدارک لشگرکشی به مرزهای روم



در این مدت خطری که پیامبر از جانب امپراطوری مسیحی روم در برابر حکومت جوان و جامعة تازه تأسیس یافتة مسلمین شبهجزیره احساس میکرد، گویا مهمترین اندیشهای بود که آن حضرت را میآزرد.


امپراطوری روم از طریق سرزمین شام با شبه جزیرة عربستان در همسایگی قرار داشت. پیشرفت کار اسلام و مسلمین بر آنان سنگین بود. چرا که آنان خود دیده بودند که پیامبر یهودیت را از شبهجزیره برانداخت و بسیاری از مسیحیان جنوب نیز یا به اسلام گرویدند و یا اینکه ملزم به پرداخت جزیه و گردنگزار حکومت اسلامی شدند.
همچنین حاکمان سرزمینهای مرزی شام نیز در جریان جنگ تبوک با پیامبر مصالحه کردند و مطیع و متحد آن حضرت شده بودند .
از سوی دیگر رومیان، شجاعت و ایثار و پیکار مسلمین را در جنگ موته و توان لشگرکشی آنان را در جنگ تبوک به چشم دیده بودند. همة اینها مایة نگرانی مسیحیان بود و میتوانست موجب حملهای گسترده برای برانداختن اسلام از جانب آنان باشد. نبردی که تابهحال مسلمین با رومیان داشتند، در جنگ خونین موته بود که جعفربن ابیطالب و عبدالله بن رواحه و زیدبن حارثه کشته شدند و لیاقت نظامی و درایت خالدبن ولید سه هزار مجاهد مسلمان را از برابر دویستهزار مسیحی رومی و عرب به سلامت از صحنه بازآورد. اما این عقبنشینی رومیان را گستاخ کرده بود و حرکتی لازم بود تا خاطرة موته را به فراموشی سپارند.


لذا پیامبر تصمیم گرفت تا لشگری منظم و نیرومند را که در آن به دستور پیامبر بسیاری از پیشقدمان مهاجرین و انصار و افراد معروف و پرنفوذی چون ابوبکر، عمر، ابوعبیده بن جراح و سعدبن ابی وقاص شرکت داشتند، به فرماندهی اسامه بن زید، به قصد جهاد با رومیان روانة مرزهای شام کند.
پیش از این گفتیم که زیدبن حارثه فرزندخواندة رسول خدا بود که در جنگ موته در مواجهه با رومیان به شهادت رسید. او به پیامبر بسیار علاقه داشت و پیامبر نیز بسیار به او محبت میکرد و از خبر شهادت او متأثر گردید. اسامه فرزند زیدبن حارثه بود. برخی سن او را در این لشگرکشی 18 سال دانستهاند و برخی 19 سال.
مسلم آن است که در آن زمان کمتر از 20 سال داشتهاست.. پیامبر برای تأیید و تقویت روحیة مجاهدین با دست خود پرچم اسامه را بست و فرمود: «ای اسامه، به نام خدا و در راه خدا جهاد کن و و با هرکس که به خداوند کافر است، بجنگید و مکر و حیلهورزی نکنید. هیچ کودک و زنی را نکشید.» اسامه به دستور پیامبر در جرف، محل لشگرگاه مدینه، اردو زد.
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
41663391445329305798.gif


کارشکنی در حرکت لشگر اسامه


شاید پیامبر در این نبرد، جوانی 18 ساله را به فرماندهی لشگر برگزید تا به مردم بیاموزد که مقام و موقعیت در اسلام بر اساس لیاقت و توانایی تعیین میشود و منصبهای جامعة اسلامی در گرو سن و سال نیست.
پیامبر با این عمل درسی را به جوانان مسلمان داد. همانانی که فردای پس از پیامبر سرنوشت مسلمین در دست آنان خواهد بود او با این انتخاب همت و حمیت آنان را تحریک کرد تا خود را برای فردایی که پیامبر در میان آنان نیست آماده کنند. انتخاب این جوان به رهبری لشگری که رجال بزرگ اصحاب و متقدمان مهاجرین چون ابوبکر و عمر و سعدبن ابیوقاص در آن حضور داشتند، بر عدهای بسیار ناگوار آمد. عدهای آشکارا زبان به طعن و انتقاد گشودند.

برخی مهاجرین و از همه شدیدتر «عیاش بن ابی ربیعه» اعتراض کردند که چگونه جوانی به فرماندهی این لشگر منصوب شده است، آن هم بر مهاجران نخستین. پیامبر سخت نگران شد.
این طورمینمود که از جانب دستهایی مرموز، در حرکت لشگریان کارشکنی میشود.
تا این هنگام لشگریان هنوز از جرف حرکت نکرده بودند. عدهای اسامه را تنها گذاردند. خطراتی که فردای رحلت پیامبر اسلام نوپا را تهدید میکند هم اکنون دندان مینماید.

فردای روزی که پیامبر پرچم جنگ اسامه را بست، تبی شدید همراه با سردرد وجود آن حضرت را فرا گرفت و او را در بستر بیماری خواباند.
چون پیامبر از این کارشکنی آگاه شد با بدنی که از شدت بیماری رنجور و تبدار بود به مسجد آمد تا از نزدیک با مسلمانان سخن گوید.
چون بر فراز منبر رفت خدای را حمد گفت و آنانی را که در حرکت لشگر اسامه کارشکنی میکردند و او را مورد طعن قرار میدادند، سرزنش کرد و باز بر راهی شدن لشگر اسامه تأکید ورزید.

از یک سوی بیماری و درد شدید و از سویی دیگر فردای مبهم و نامعلوم مسلمین و اندیشة رومیان و مدعیان تازه سربرآوردة پیامبری، روح و جان پیامبر را میآزرد.
فتنهها یکی پس از دیگری رخ مینمایاندند. تهدید دو امپراطوری بزرگ روم و ایران و قبایل مرتد و از دین خارج شده، وحدت عربستانی را که به تازگی در سایة اسلام یکپارچه و متحد شده بود، تهدید میکرد.


لشگریان اسامة جوان در جرف اردو زده بودند، اما دستهایی مرموز حتی از میان اصحاب بزرگ و مهاجران نخستین در حرکت کارشکنی میکردند. پیامبر مدام به بزرگان صحابه که به عیادتش میآمدند دربارة حرکت لشگر اسامه سفارش میکرد و میفرمود: «انفذوا بعث اسامه.» (لشگر اسامه را راه بیاندازید.)
اما لشگریان همچنان پراکنده وبیحرکت و مأیوس بودند. برخی نیز چون خبر بیماری پیامبری را که از جان و فرزند بیشتر دوست میداشتند شنیدند، قدمهایشان درحرکت سست شد و به مدینه برگشتند.


 
بالا